خداوند چرا انسان را آفرید؟

علت و فلسفه آفرینش انسان، مثل فلسفه عمومی خلقت است. این دو ماهیتی جدای از هم ندارند. باید دید كه هدف خداوند از آفرینش همه موجودات چیست تا آن گاه فلسفه آفرینش انسان و هدف اصلی آن برای ما روشن گردد.

تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ خداوند در قرآن می فرماید:
«مَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛[۱] عطاى پروردگارت از كسى منع نمى ‏شود.»

هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.

هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.

خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جمال خداست.خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است.
لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ و عدم خلقت آن موجود، ناشی از جهل، ضعف یا بخل است که در خدای متعال راه ندارد.

 پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. و در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست. خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ او این فیض را از عالم دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است.
و برای درك حقیقت هدف خداوند تذكر این نكته ضروری است كه  هدف دو گونه است: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:
صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. این هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.
در آیات قرآن آزمایش[۲] و عبادت[۳] به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای انسان تعریف شده است.[۴] از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.

[۱]. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲۰.
[۲]. ملک  (۶۷) آیه ۲. «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»
[۳]. ذاریات(۵۱) آیه ۵۶.«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ »
[۴]. بقره  (۲) آیه ۲۹. «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى‏ إِلَى‏ السَّمَآءِ ... »

دیدگاه‌ها

با سلام
ضمن تشکر از زحمات شما عزیزان
سوالی که برای بنده مطرح شد، این است که چه نیازی است که خداوند صفات خود را نمایان کند؟ در واقع چه نیازی است که خداوند صفات خالق بودن، فیاض بودن و ... را به واسطه ی آفریدن انسان و جهان هستی، به دیگران ثابت کند؟ یا اصلا چرا لازمه ی داشتن یک صفت، فعلیت به آن دادن است؟ از طرفی مطمینا خداوند نیازی ندارد تا به سایرین ثابت کند که خالق است. در واقع نمی شود کسی صفتی را بالقوه داشته باشد و به آن فعلیت نبخشد؟

مثل دانشمندی که دانا بودن از صفات اوست ولی هیچ گاه علم خود را به دیگران نمی گوید و در واقع صفت دانا بودن خود را برای دیگران آشکار نمی کند.

با تشکر

تصویر soalcity

سلام
بین نمایان شدن و اثبات به دیگران فرق است.
آیا می توانید بپذیرید، کسی که عالم است مثل جاهل ها و احمق ها رفتار کند؟
آیا می توان پذیرفت که شی ای نورانی باشد اما نورش جایی را روشن نکند؟

به پاسخ اینکه خدا چرا فیاض بودنش را میخواهد به ما اثبات کند من نیز نرسیدم ممنون میشم کسی به این سوالم پاسخ بده

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید گفت ما انسان ها موجودات محدود و ناقص هستیم. به همین خاطر هر کسی که کاری را انجام دهد، آن کار را به منظور رفع نیاز می دانیم و این را با خداوند نیز قیاس می کنیم ؛ در حالی که خداوند موجود نامحدود، کامل و بی نیاز مطلق است.
آری هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ مثلاً غذا می‏خورد تا رفع گرسنگی کند. لباس می‏پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند. ازدواج می‏کند برای ارضای نیازی که در این باره احساس می‏کند.
اما خداوند، هیچ نقصی ندارد که با افاضه فیض ، قصد رفع آن را داشته باشد و هیچ کمالی را فاقد نیست، تا به کمال رسیدن برای او فرض شود. بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی خیر است و فیاض(بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است: «و ما کان عطاء ربک محظورا؛ و عطای پروردگارت منع نشده است»، (۱).
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد، تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.
با توجه به نکته فوق حال باید خداوند فیض مطلق است واز رهگذر افاضه او ست که ما وجود پیدا نموده ایم .چه این که از رهگذر افاضات گونان گون اوست که ما اورا بهتر می شناسیم اگر کمتر از یک آن توجه وعنایت وفیض او نباشد ما وهستی ما جهان متلاشی می شود .
پس یکی از اهداف الهی در اثبات فیاضیتش برای ما شناخت بهتر او بندگی کاملتر اوست .
پی‌نوشت‌:
۱. اسراء (۱۷) آیه‏ ۲. .

ایا خداوند اول انسان را افرید یا سایر موجودات

تصویر soalcity

سلام
آدم و نسل او از اولین مخلوقات نیستند.
http://www.soalcity.ir/node/2089

با سلام مدتی است که جندین سوال اساسی ذهن بنده را مشغول کرده است یک سوال این است که جرا خداوند برای همه قوم ها پیامبری دارای کتاب نیاورد مثل قوم چینی یا... و می گویند که خداوند با توجه به شرایط زندگی آنها و ابزارهای امروزی( مثل اینترنت آنها را با خبر می کند البته این وسیله به تازگی آمده و جدیده ) و اینکه از طرق مختلف آنها را مورد آزمایش قرار می دهد مثل خواب و...ولی قطعا تاثیر داشتن یک پیامبر دارای شریعت خیلی زیاده تا این قوم کمونیسم نباشند و سوال دیگر اگر وسائل آزمایش برای آنها طور دیگر باشد پس لزوم دین برای ما چیست ؟ خداوند نا را هم از روی فطرت مثل آنها می آزمودیعنی خداوند ما را بیشتر از آنها دوست دارد؟

تصویر soalcity

سلام
نکته مهم این است که همه افراد به میزانی که در مقابل حق تسلیم باشند، پاداش می گیرند. هر چند میزانی که از حق بفهمند، متفاوت باشد. و از سویی اصل این است که به سمتی برویم تا دین حق جهانی شود. و مساله ظهور همین است که آیات قرآن هم بدان اشاره کرده است.
به هر حال امتحان الهی برای همگان برقرار است و از آن جا که معیار میزان تلاش و سعی است، در حق کسی جفا نخواهد شد. ضمن آنکه اگر کسی واقعا جویای حق باشد، یافتن آن برایش سهل است.

با سلام خداوند چرا باید روح خود را که در ما دمیده مجازات کند؟ شیطان قدرت اختیار نداشت پس چگونه از فرمان خدا سرپیچی کرد؟ با سپاس

تصویر پاسخگو

با سلام خدمت شما دوست گرامی
خداوند در قرآن در داستان آفرینش انسان می فرماید «سپس از روح خود در او دمیدم ».
درباره این که معنی این جمله از قرآن چیست ، در روایات و کتب تفسیری توضیح داده اند که منظور از روح خدا چیست . آیا خدا روح دارد ؟ یعنی یک بخشی از خدا روح اوست ؟ آیا خدا بخشی از روح خود را در وجود انسان قرار داده ؟ یا معنای دیگری مراد آیه هست .
جمع بندی روایات و جملات مفسران این هست که مراد از کلمه « روحی » در این آیه ( فنفخت فیه من روحی ، از روح خودم در آن دمیدم ) اضافه حقیقی روح به خدا نیست ، بلکه نسبت دادن روح به خدا از باب تشریف و بزرگداشت و بالابردن هست .
توضیح این که در وجود خداوند چیزی به نام روح وجود ندارد . یعنی این گونه نیست که قسمتی از خداوند روح او باشد . اگر این گونه باشد ، لازم می آید که خداوند دارای اجزاء و بخش های متعدد باشد ! و می دانیم که عقلا محال است که خداوند بخش پذیر باشد . زیرا هر چیزی که بخش پذیر باشد نیازمند اجزاء خود هست و نیاز و احتیاج از دامان خداوندی به دور است .
پس معنای صحیح آیه چنین است که خداوند روحی که به انسان بخشید آنقدر ارزشمند و گرامی شمرده که آن را منسوب به خود کرده و گفته « روح خودم ».
بنابر این روح انسانی هم مخلوق خداست که به ما انسانها ارزانی داشته . اگر در این دنیا اطاعت خدا بجا آوردیم همین روح در بهشت لذت خواهد برد . اگر خدای ناکرده معصیت و نافرمانی و کفر ورزیم و توبه نکرده از دنیا برویم ، همین روح در قیامت دچار غذاب و سختی خواهد شد .
در پاسخ به سوال دوم شما هم عرض می کنم شیطان اختیار سرپیچی داشت و سرپیچی هم کرد و به همین خاطر از درگاه خدا رانده شد .

مطمعینا چیزهایی وجود دارند که انسان قادر به درک آن نیست مثلا اینکه خدا همیشه وجود داشته و ابتدای وجودش وجود ندارد و اینکه انتهایی نیز وجود ندارد و اینکه چگونه این همه انسان که بوده و هست و خواهد بود عادلانه قضاوت خواهند شد و....خیلی موارد دیگر. اما این نقص باعث سردرگمی شدید نسل بشر شده است و آیا خدا این نقص و این نوع از ادراک را و نوع طبع فرد صفرایی است و تند مزاج یا بلغمی و آرام یا سودایی و عجول یا دم که هرچه میکشیم از آنهاست، در نظر خواهد گرفت؟! انقدر گیجم که مجبورم سر تسلیم در برابره آنچه میترسم فرود آورم تا آنچه میفهمم!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود همین که فی الجمله پذیرفته اید وجود بر خی حقایق یاد شده را ( خدای است ، قیامتی است ، حکم به عدل خواهد شد .... ) نکته مثبت در گفته های تان است . ولی توجه داشته باشید که انسان گرچه به کنه حقایق یاد شده علم پیدا نمی تواند امام از طریق عقل و آموزه های وحیانی وفطرت ومانند آن می تواند چیز های را بفهمد مثلا در باره معرفت الهی فطرت انسان وجود دارد ، دلیل فطری برخواسته از نهان خانة جان آدمی است، در این دلیل انسان در عمق دلش نسبت به وجود آفریدگارش احساس قلبی و معرفت شهودی می‌یاب. در این باب سخن امام صادق(ع) بسیار زیبا و شنیدنی است، نقل شده که شخصی خدمت حضرت عرض کرد: خدا را به من چنان معرفی کن که گویی او را می‌بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟»
گفت: آری.
حضرت فرمود: «اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند؟»
عرض کرد: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیه‌ای شد.
حضرت فرمود: «به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینی؟»
گفت: بلی، چنین شد.
حضرت فرمود: «در آن حال امیدی به نجات داشتی؟»
گفت: آری.
حضرت فرمود: «در آن جا که وسیله‌ای برای نجات تو وجود نداشت ،به چه کسی امیدوار بودی؟»
در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشت در حدّی که گویی او را می‌دید. این همان حالتی است که گفتیم گاهی توجه انسان از همه قطع می‌شود و آن حالت به انسان روی می‌دهد که رابطه‌ای قلبی خودش را با خدا در می‌یابد.(۱)
پس باور امور الهی خا ستگاه عمیق در نهان خانه وجود انسان دارد و بر خواسته از منابعی که بر اساس طب قدیم ذکر نموده اید نیست .
چه اینکه اعتقاد وباور های الهی خاستگاه وحیانی ، عقلی ، فطری ومانند آن دارد ونه ترس واجبار ومانند آن
پی‌نوشت‌ها:
۱. محمدتقی مصباح، معارف قرآن، ص ۳۰، نشر مؤسسة در راه حق، قم ۱۳۶۷ش.

با سلام و خسته نباشید خیلی ممنونم بابت واضح کردن سوال در عین حال قبول میکنم خدا هست و وحده هو لا شریک له نیز است فقط سوالی ک مطرح میشوذ این است که خدا چه دلیلی دارد که میحواهد ما بدانیم او فیاض است؟؟؟ چه دلیلی برای یگانگی او وجود دارد؟؟؟ ایا تمام ادیان خدایی را که ما قبول داریم نیز دارند؟؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در باره فیاضیت حق تعالی در پاسخ قبلی نکنه های مطرح شد که نیاز به تکرار نیست .
اما در باره یگانگی و توحید الهی باید اشاره شود :
در این باره براهین متعدد است که به چند تا اشاره می‌شود:
الف: کمال مطلق و نامحدودیت خداوند،
مقدمه اصلی این دلیل است که ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است و هیچ گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود، زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ کمال نباشد، چرا که فقدان کمال مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب الوجود بودن سازگاری ندارد. حال اگر دو خدا (واجب الوجود) فرض شود، لازم است بین آن دو تمایز باشد، زیرا به انتفای هر گونه تمایزی، فرض دو بودن منتفی خواهد شد، در این صورت با دو احتمال مواجهیم (احتمال سومی تصور نمی‌شود):
احتمال اول: یکی از دو خدای مفروض، کامل مطلق و نامحدود و واجد همه کمالات و دیگری ناقص و محدود و فاقد برخی کمالات خدای ازلی باشد،
در این صورت، معلوم است که خدای حقیقی همان اول است و دومی به دلیل نقص و محدودیت نمی‌تواند خدا باشد، بدین ترتیب احتمال اول به جای تعدد به توحید (وحدت خداوند) می‌انجامد. اما احتمال دوم: هر یک از دو خدای مفروض دارای کمال باشد که دیگری فاقد آن است،
نتیجه این احتمال آن است که هیچ یک از آنها خدا نباشد و این خلاف فرض است. دلیل این مطلب این است که بر اساس احتمال دوم، دو خدای مفروض از وجود و عدم (عدم برخی کمالات وجودی) ترکیب می‌یابند در حالی که خدا از هر گونه ترکیبی منزّه است. بدین ترتیب فرض تعدد واجب الوجود و دو خدا در یک صورت به توحید می‌انجامد. در صورت دوم، مستلزم امری محال (ترکیبی ذاتی واجب) است، در نتیجه فرضی تعدد خدا فرض معقولی نخواهد بود.
ب: دلیل دیگر بر نفی تعدد خدا برهان تمانع است .
یکی از ادلة مشهور توحید، دلیلی است که به دلیل تمانع نام یافته است، از این دلیل تقریرها و روایت‌های گوناگون ارائه شده است که در ذیل به یکی از این تقریرها اشاره می‌شود:
هرگاه دو خداوند فرض شود، با سه احتمال رو به رو خواهیم بود:
۱ـ تنها یکی از آن دو می‌تواند از تحقق اراده دیگری جلوگیری کند، ولی دیگری قادر به چنین کاری نیست، در این صورت روشن است که خدای حقیقی همان اولی است و دومی به دلیل مغلوب بودن اراده‌اش نمی‌تواند خدا باشد.
۲ـ هر دو می‌توانند از تحقق ارادة دیگری جلوگیری کند.
۳ـ هیچ کدام نمی‌توانند از تحقق ارادة دیگری جلوگیری کند.
دو احتمال اخیر نیز به نوعی با فرض اولیه ما، یعنی فرض وجود دو خدا سازگار نیست، زیرا احتمال دوم مستلزم مغلوب شدن ارادة خدایان مفروض و احتمال سوم مقتضی عجز و ناتوانی آنها از غلبه بر دیگری است و این دو معنا یعنی مغلوب شدن اراده و عجز از غلبه بر دیگری، با وجوب وجود منافات دارد. بنابر این احتمال دوم و سوم نیز نامعقول‌اند و چون احتمال دیگری در بین نیست ،فرض تعدد خدایان باطل می‌گردد.(۳)
برهان یاد شده از این آیه گرفته شده :
«لو کان فیهما آلهةٌ إلاّ الله لفسدتا؛(۴) اگر در آسمان و زمین غیر از خدای یکتا خدایی ‌بود ، جهان فاسد می‌شد».
بنابر این فرض دو خدا برای عالم شرعاٌ و عقلاٌ محال است. برای مطالعه در باب توحید و خداشناسی، کتاب «توحید در قرآن» تألیف استاد جوادی آملی و کتاب آموزش کلام اسلامی، ج ۱، تألیف محمد سعیدی مهر، مفید و مناسب است.

اما درباره این فرض که دو واجب الوجود یا بیشتر از روی مصلحت و توافق با هم بسازند و در ادارة جهان با توافق هم عمل کنند، این فرض نیز مردود است، زیرا اولاً مصلحت‌اندیشی و سازش بر سر انجام یک کاری برخاسته از ذهن آدمیان و بعد از آفرینش جهان و در واقع بر گرفته از نظام اجتماعی است که برای به نتیجه رسیدن بر سر کاری بالاخره از در مصلحت‌اندیشی و سازش پیش آمده و بر سر یک مسئله به توافق‌می‌رسند.
به عبارت دیگر ، قانون و یا قوانینی بر نظام هستی حاکم است . انسان های عاقل و مختار یا هر موجود با این صفات بر اساس آن قوانین و نظاماتی که وجود دارد برای رسیدن به بیشترین خیر با هم توافق می کند ، اما سخن در مورد اصل آفرینش جهانی که هنوز قانونی از پیش تعیین شده ندارد و قانون و نظام با خود آفرینش ایجاد می شود و سخن در مورد خدایی که از هر گونه نیازی مبرا است و هیچ نقصی در وجودش نیست تا بخواهد به بیشترین خیر دست یابد ، فرض دو خدای سازگار در آفرینش معنا ندارد.
دوم: تزاحم اراده‌ها و سازش بر سر یک مسئله برای رفع تزاحم اراده‌ها یا ناشی از منفعت‌خواهی و خودپرستی است و یا ناشی از جهل و نادانی و عدم تشخیص امور. همه این گونه مسایل از ساحات قدسی الهی دور است.
سوم: اگر دو واجب الوجود یا بیشتر وجود داشته باشد، به حکم این که هر موجودی که امکان وجود پیدا می‌کند و شرایط وجودش تحقق می‌یابد، از طرف واجب افاضة وجود به او می‌شود، باید به این موجود افاضة وجود بشود . البته همة واجب‌ها در این جهت نسبت واحد دارند با او، و اراده همة آنها به طور مساوی به وجود او تعلق می‌گیرد، پس از طرف همة واجب‌ها باید به او افاضة وجود بشود، و از طرف دیگر به حکم اینکه وجود هر معلول به علتش یکی است، پس دو ایجاد مستلزم دو وجود است و چون معلول مورد نظر امکان پیش از وجود واحد ندارد، پس جز امکان انتساب به واحد ندارد،
در این صورت انتساب معلول به یکی از واجب‌ها با این که هیچ امتیازی و رجحانی میان آنها نیست ،ترجّح بلا مرجّح است، و انتساب او به همة آنها مساوی است با تعدد وجود آن معلول به عدد واجب الوجودها، این محال است، زیرا فرض این است چیزی که امکان وجود یافته و شرایط وجودش محقق شد ،یکی بیش نیست .
اگر فرض کنیم امکان وجودهای متعدد در کار است ،درباره هر یک از آنها این اشکال وجود شود و هم چنین هرگز به واحدهایی که متعدد نشوند منتهی نگردد، پس هیچ چیزی وجود پیدا نکند، به فرض تعدد وجود واجب الوجود و چند خدای لازم می‌آید که هیچ چیزی وجود پیدا نکند، زیرا وجود آن موجود محال می‌شود، پس صحیح است که اگر واجب الوجود متعدد بود ،جهان نیست و نابود می شد.

بر اساس اصل سنخیت در علت ، در علت های حقیقی هر معلولی از علت خاص خود صادر می شود . علت با معلول خود تناسب خاصی دارد که علت دیگر با معلول خود آن نسبت را ندارد. بنابر این اصل معلول هر علتی تفاوت ذاتی با معلول علیت دیگر دارد.
حال اگر فرض کنیم که آفرینش عالم هستی یا حتی تدبیر نظام عالم ، به بیش از دو علت نسبت داشته باشد، هیچ گاه نظام عالم یکپارچه ایجاد نخواهد شد، زیرا با تعدد علت ذاتی و حقیقی (نه علت های مادی و صوری و یا علت های معدّه) معلول حقیقتاً و ذاتاً متعدد خواهد شد ، نه واحد و یکپارچه. هم چنین با تعدد اراده ها ، نظام عالم که مراد خواهد بود ،باید متعدد شده و نظام یکپارچه نخواهد شد .معنای بودن دو اله در جهان ، نتیجه نابودی و فساد عالم می دهد که در آیه فوق به آن اشاره شد.
تعدد واجب الوجود در تمام فرض‌ها محال است. معلوم می‌شود که خدای عالم خدای یکتا و بی‌همتا است و شریک ندارد.
در باره فراز اخر سوال تان باید گفت گر چه در تمام ادیان الهی که توسط انبیا پیشین آورده شده توحید خدا وند به همین معنا ست که در اسلام مطرح است ولی بابد توجه داشت که ادیان دیگر فعلا دچار تحریف شده و دین اصلی شان تغییراتی پیدا نموده است مثلا مسحیت گرفتار تثلیث وسه گانه پرستی گر دیده واز توحید ناب که حضرت مسیح گفته بود فاصله گرفته اند.

پی‌‌نوشت‌ها:
۱. اصول کافی، ج ۱، ص ۹۳، کتاب توحید، باب النهی عن الکلام فی الکیفیه.
۲. همان.
۳. ر،ک: آموزش کلام اسلامی، ج ۱، ص ۸۰، نشر طه، قم ۱۳۷۷ش.
۴. انبیا (۲۱) آیه ۲۲.

سلام و خداقوت

آيا اين عادلانه است كه صرفا براي نمايان شدن صفات خداوند موجودي بوجود بيايد كه مجبور باشد براي رسيدن به سعادت قرب الهي مدتها رنج ببرد و اگرهم درانتها نتواند يا حتى نخواهد که خيلى از سختى هارا تحمل کند و بپذيرد به سعادت که نرسد هيچ ... بخاطر وجودداشتنى که هيچ اختيارى در داشتنش نداشته عذاب هم بکشد؟!

ممکن است انسانى بگويد حتى اگر پاداش انسان بودن خيلى هم بالاتراست ولى من ترجيح ميدادم يک فرشته باشم وهمانقدرهم تقرب به خدا پيدا ميکردم, بجاى اين رنجى که تازه معلوم نيست چقدر منوبه نتيجه مطلوب برساند يا حتى ترجيح ميدادم نباشم تااينکه بخاطر کارهايى که دوست ندارم انجام بدم عذاب بشم

تصویر soalcity

سلام
می توانید به نظایر ملموس تر مراجعه کنید تا عادلانه بودن آن را دریابید.
مثلا فرض کنید به کسی بگویند اگر این جزوه بیست صفحه ای را بخوانید، به شما ۵۰۰ میلیون تومان می دهیم! و اگر هم نخوانید از دانستن امور بسیار مهمی محروم می شوید که ندانستن آنها برای شما خطرناک است.
آیا این غیر عادلانه است؟؟!!
مشکل اینجاست که شما تصور کرده اید رسیدن به سعادت الهی رنج بسیار دارد! حال آنکه این القای شیطان است و رسیدن به سعادت سهل است.

نظرات