چگونه ائمه علم به غیب داشتند در حالی که از مواضع کشته شدن خود فرار نکرده اند؟

برای آنکه ظرافت مساله روشن شود، سوالی طرح می نمایم، تا در این مساله از مواضع ساده انگارانه  پرهیز شود.

اگر فرض کنیم که شخصی  با علم غیبی دارد که در فلان روز و در فلان حادثه کشته می شود، آیا در این جا دو راه پیش رو دارد؟ یعنی اینکه می تواند به آن مکان رفته تا کشته شود یا آنکه از رفتن به آنجا پرهیز کند، تا کشته نشود؟ اگر فرد از رفتن امتناع کرده و مانع کشته شدن خود شود، آیا با فرض اصلی، یعنی آگاهی از واقعیتی که می خواهد رخ دهد (=علم غیب) منافات ندارد؟

به عبارت دیگر این چه علمی بوده است که با یک اقدام به غیر علم تبدیل شده است. و مطابق با واقع نیست؟

بنابراین باید دقت کرد که علم به غیب، امری نیست که افراد آگاه به آن بتوانند بر خلاف آن اقدام کرده و از روی دادن آن جلوگیری نمایند.

نفهمیدن این گونه مسائل سبب مواضعی عجیب شده است. مثلا دشمنی بنی اسرائیل با جناب جبرائیل ناشی از همین مساله است که آیه ۹۷ سوره بقره به آن اشاره می کند. چرا که بنی اسرائیل تصور می کردند می توانستند قبل از بالغ شدن بخت النصر او را بکشند! تا جلوی فردی که قرار است در آینده بنی اسرائیل را به خاک و خون بکشاند، بگیرند. اما جبرئیل مانع این امر شده است!

"(یهودی در دلیل دشمنی با جبرائیل می گوید او) چندين بار با ما عداوت ورزيده است، و از جمله مواردى كه سخت به ضرر ما اقدام نموده در اين ماجرا هويدا است: خداوند به انبياى بنى اسرائيل وحى فرستاده بود كه شهر بيت المقدس بدست مردى بنام بخت‏نصّر خراب خواهد شد. و در زمان خود او نيز از وقت خرابى آن مطّلع شده بوديم ...  به محض اطّلاع از خبر ويرانى شهر بيت المقدس بزرگان بنى اسرائيل پس از مذاكره و مشاوره شخص قوى و فاضل و محترمى بنام دانيال را كه از زمره انبيا بود مأمور قتل بخت‏نصّر نمودند، و براى اين كار مقدار زيادى مال به او دادند تا در اين راه صرف كند، هنگامى كه رهسپار شهر بابل شد بخت‏نصّر را پسر ضعيف و فقير و عاجزى يافت، و همين كه خواست او را بكشد جبرئيل نازل شده و به دانيال گفت: اگر اين پسر همان است كه خداوند خبر داده، البتّه نخواهى توانست بر او چيره شده و او را به قتل رسانى، و در غير اين صورت براى چه او را مى ‏كشى؟[۱]

علامه طباطبایی نیز به همین مساله اشاره دارند که می فرمایند: در این اشكال بین علوم عادى و علوم غیر عادى خلط شده، و علم به غیب علمى است غیر عادى كه كمترین اثرى در مجراى حوادث خارجى ندارد. .. تمامى حوادث عالم، سلسله نظام یافته ‏اى است، كه همگى و مجموعه ‏اش متصف به وجوب است، یعنى محال است یكى از آن حوادث كه به منزله یك حلقه از این زنجیر است از جاى خودش حذف شود، و جاى خود را به چیز دیگر و حادثه‏ اى دیگر بدهد.[۲]

علاوه بر این مساله باید گوشزد کنیم که فرار از مرگ در همه جا لازم نیست و در بعضی از موارد باید به استقبال مرگ نیز رفت. کما اینکه عمل کردن به حکم جهاد، به معنای معامله جان، و قرار دادن خود در موضع شهادت است:

«فَلْيُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ[نساء/۷۴] كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت فروخته‌اند، بايد در راه خدا پيكار كنند.»

و تمجید خدای متعال نیز از چنین کسانی غیر قابل انکار است. آنگاه که حضرت علی (ع) در بستر پیامبر (ص) می خوابند تا پیامبر (ص) بتوانند هجرت نمایند، و این خطر را به جان می پذیرند که شمشیرهای مشرکین بر تن مبارک او فرود آیند، خدای متعال در مدح حضرت چنین می فرمایند:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ[بقره/۲۰۷] بعضى از مردم، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»

ماجرای شهادت امام حسین (ع) نیز همین گونه است که از زبان حضرت سروده اند که:

«إن كانَ دينُ مُحَمَّد لَم يَستَقِم * * * إلاّ بِقَتلي يا سُيوفُ خُذيني: اگر راهی برای حفظ دین اسلام جز کشته شدن من وجود ندارد، ای شمشیرها مرا دریابید.»

 

[۱]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏۱، ص۴۴.
[۲]. ترجمه المیزان، ج‏۱۸، ص۲۹۳.

دیدگاه‌ها

در مورد شهادت امام حسین(ع)کاملا درست است.ولی درموردامام رضا(ع)اگر ان انگوررا نمی خورد مامون مجبور بوده به خشونت متوسل شود.واین به نفع امام ومسلمین بوده///ازاین موارد زیاد است .خدا اجرتان بدهد ولی در مواردی غیر منطقی توجیه میکنید.نمیدانم نفعش بیشتر ازان است .

تصویر soalcity

با عرض سلام و تشکر از توجه شما
اگر ماجرای شهادت امام رضا (ع) را طبق همان نقلی که شما مد نظر قرار داده اید، فرض کنیم؛ چرا تصور می کنید به خشونت منتهی شدن قتل امام رضا (ع) به نفع امام و مسلمین بوده است؟ آیا تصور می کنید که این گونه شورشی ایجاد می شده و حکومت سرنگون می شده است و از این باب منفعت داشته است؟
اگر این گونه تصور می فرمایید، باید در تاریخ مطالعه بیشتری داشته باشیم. تا به درک این نکته نایل آییم که این گونه اقدامات می تواند نتیجه ای کاملا عکس داشته باشد. چرا که نتیجه شورش می تواند کشته شدن عده بسیاری از شیعیان و تضعیف بدنه اجتماعی آنها باشد.
و به همین خاطر بعد از افول بنی امیه، ائمه خود از ورود به منازعات خودداری می کردند و شیعیان را نهی می کردند. چرا که به خوبی می دیدند، پیروزی ای به دست نخواهد آمد و ورود به منازعات، تنها باعث کشته شدن عده بیشتری از شیعیان می شود.
برای توضیح بیشتر مراجعه بفرمایید: http://www.soalcity.ir/node/2142

شما از کجا میدانی که هارون و مامون برای کشتن امام دست به سلاح نبرده اند .بتاریخ و روایات مراجعه کن ببین ان ملعونین راه های حذف فیزیکی را امتحان کرده اند ولی موفقیت امیز نبوده است و معمولا انسانهایی که وزنه سنگینی در اجتماع هستند یا ترور میشوند یا اگر موفقیت آمیز نبود مسموم میشوند لااقل فیلم ولایت عشق را ببین اگر حوصله کتاب خوانی نداری ! درثانی اگر حکم ازلی کشته شدن با سم باشد راه فراری نیست ثالثا مگر جد امام رضا-ع- نفرموده دنیا بهشت کافر و زندان مومن است شما کدام زندانی را سراغ داری که از شنیدن موعد رهایی فرار کند و به ماندن در زندان رضایت دهد رابعا اگر خداوند بشما دستور دهد در فلان مکان حاضر شو و کشته شو اطاعت مولا نخواهی کرد و خدا را توجیه میکنی !که مرگ با سم خودکشی است !!!اری امامان مطیع امر مولا بوده اند نه نفس اماره اگر مطیع نفس اماره بودند خوردن انگور را غیر منطقی و خودکشی میدانستند!!!

سلام خدمت عزیزان
اگر ایمان و فکر و عقیده امامان نیز مانند ما بود !قطع یقین بدانید انها هم به حکم انسان بودن دفع خطر را واجب عقلی میدانستند کما اینکه در جنگ شمیر بدست میگرفتند و زره بتن میکردند .
پس ماجرا چیست ؟
خداوند در قران کریم در جواب کسانیکه میگفتند اگر در جنگ شرکت نمیکردند کشته نمیشدند میفرمایید :کسیکه اجل محتومش فرا رسیده باشد راه گریزی از مرگ ندارد .مثلا تصور فرمایید در علم الهی امده زید در ساعت ۱۱۴۰ دقیقه روزه دوشنبه ۱-۱ -۱۳۶۵ اجل حتمی بسراغ کسی خواهد رفت حال چون انسان موجودی مختار است خودش میتواند باختیار تعیین کند که چگونه اجل وی را در بر بگیرد مثلا اگر با اعمالش کاری کرده که اهل شقاوت شده قطعا در این ساعت شرب خمر کرده و در حال مستی در وسط خیابان بوضع فجیعی در برخورد با خودروی عبوری کشته خواهد شد ولی اگر با ولایت پذیری در خط خدا و دین بوده و نمره عالی کسب کرده باشد و ارزوی شهادت داشته باشد در این ساعت با اینکه پیر بوده و یا به هر دلیلی محروم از جبهه و جهاد بوده خداوند موشک صدا م ملعون یا بمب منافقین کوردل یا گلوله تروریستی را مامور رساندن بنده مشتاق بفیض شهادت خواهد کرد
ممکن است بسته به عملکرد انسان ده ها اتفاق دیگر بسراغ انسان بیایید
یعنی اگر در ساعت مقرر خواب باشید .خیابان باشید . عروسی باشید .جبهه باشید .داخل پناهگاه ضد موشک باشید اگر اجل محتوم برسد مرگ را در اغوش خواهید گرفت پس از مرگ فراری نیست ولی چگونگی ان بدست اعمال شماست حال با توجه به این نکته اگر کسی که از جوانی تا پیری ارزوی رسیدن بقرب الهی را که بالاترین درجه رسیدن بکمال است داشته باشد بوی خبر دهند فلان ساعت و فلان مکان به ارزویش خواهد رسید ایا از این زمان و مکان فراری خواهد شد یا با اشتیاقی که حضرت علی-ع- در سحرگاه رمضان داشت استوار به سوی معبود خواهد شتافت و لبیک حق را اجابت خواهد کرد همانطور که داماد و عروس راس ساعت مقرر در تالار عروسی حاضر میشوند !
از قول معصومین نقل شده دنیا بهشت کافر است و زندان مومن شما کدام زندانی را سراغ دارید که باشنیدن ساعت و لحظه ازادی در در خروجی زندان اماده عروج نباشد !
. شما عزیز سائل اگر سری به کتب روایی بزنید میبینید که هارون چندین بار اراده کشتن امام رضا -ع- را میکند و تصمیم قطعی میگیرد در حضور اطرافیان گردن امام را بزند ! ولی هر بار که شمشیرش را از غلاف بیرون میکشد پیامبر را میبیند که بالا سرش ایستاده با شمشیر آخته !ابتدا تصور میکند خیالاتی شده ولی هر بار که شمشیرش را بیشتر به طرف امام رضا -ع- نزدیک میکند میبیند شمشیر پیامبر -ص- بوی نزدیکتر شده و شدت صدای پیامبر بالا رفته و میفرمایید اگر آسیبی به فرزندش(امام رضا-ع-) برساند گردنش را خواهد زد هارون کار را تا انجا ادامه میدهد که تیزی شمشیر پیامبر را حس میکند و از کشتن امام منصرف شده و امام را پذیرایی کرده و بخانه برمیگرداند .ظاهرا پس از پایان جلسه یکی از وزرا از هارون ماجرای بیرون کشیدن چندین باره شمشیرش را میپرسد و هارون هم ماجرا را بیان میکند پس اینجور نیست که امام رضا -ع- بدون رضایت حضرت حق انگور خورده باشد یا امام حسین -ع- بکربلا رفته باشد .کما اینکه در حدیث قدسی خداوند به پیامبر و امام حسین -ع- فرموده که حضرت حق میخواهد ترا -امام حسین -ع- کشته ببیند آری اگر جبرییل بشما نازل شده و بفرمایید خداوند دوست دارد در فلان موعد قدم در کاخ مامون گذاشته و میوه مسموم را بخورید تا بوصال حق نائل شوید اینکار را نخواهید کرد ؟
مگر نه انکه همه ما بدنبال رضای خداوند هستیم حال چه در بستر بمیریم یا در خیابان یا صحنه جنگ باخبر باشیم یا بیخبر !ولی اگر انسان گناه نکند بجایی میرسد که بقول شاعر ملک هم نتواند برسد کما اینکه جبرییل در شب معراج نتوانست تا آخر سفر همراه پیامبر باشد .چگونه وصی همین پیامبر نتواند بچنین مقامی برسد که از زمان و مکان و کیفیت مرگش خبر نداشته باشد بماند که پیامبر قبلا نام ۱۲ خلیفه و جانشین خودش و طریقه شهادت و ولادت آنها را سینه به سینه به انها اعلام کرده است همانطور که جابر سلام پیامبر را به امام باقر-ع- رساندند
ختم کلام اگر خداوند بفرمایید سم بخور و بمیر خودکشی نیست !بلکه عین کمال است !ولی اگر خدا نفرموده باشد .در جبهه جنگ هزار تیر و نیزه بجان بخری و بمیری همانند خوارج نهروان در دوزخ خواهی بود ای برادر !!

سلام و استغفرالله
ظاهرا از دید شما روح مطهر رسول الله فقط به قتل با شمشیر حساس بوده و وقتی انگور مسموم خورانده شده حضرت پیامبر متوجه قضیه نشده اند. خداوند همه ما را هدایت کند که بگمان خودمان در خدمت دینیم.
اما صرف دانستن غیب چه فایده ای دارد وقتی اقدامی قرار نیست انجام شود.مدیر عامل شرکت به شما یک ابر رایانه متصل به اینترنت میدهند که خوب کار میکند روشن هم هست علم و مهارت استفاده از اون رو هم داریم ولی فقط مجازیم از چرتکه استفاده کنیم. در عقل مدیر عامل شک نمیکنید؟
باز هم خداوند دینش را از دست ما مومنین نجات دهد!!!

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
جواب قبلی را نمی دانم از سوی کدام بزرگوار تقدیم شما شده .
ولی در باره پرسش تان باید عرض نمایم :
اولا - از این مثال تان به یاد سخن جناب مولوی افتادم که گفته :
از قیاسش خنده آمد خلق را
چون که خود پندا شت صاحب دلق را .
این چه مقایسه ی است ؟!
ثانیا _ در استفاده نکردن از علم غیب ممکن است اسرار فراوانی وجود داشته باشد که برای من جناب عالی نهفته است .
لذا باید اشاره شود دانش و آگاهى پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:
۱ـ علم هایی که از راه هاى عادى فراهم مى آید، که در این دانش ها با مردم دیگرتفاوت زیادى ندارند.
۲ـ علومى که از راه های ماوراى طبیعى (علم لدنى = وحى و الهام) حاصل مى گردد.
درکتاب کافی بابی (فصلی) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا، یعنی امامان هر گاه می خواستند که چیزی را بدانند، از آن آگاه می شدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است.(۱)
بدیهى است که پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومى که از راه هاى غیر عادی حاصل مى شد عمل کنند، بلکه تکالیف دینى آنان همواره طبق علومى بود که از راه های عادى پیدا می‌شد.
روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستى و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حکومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلاً پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب مى شناختند و مى دانستند که آن‌ها ایمان واقعى ندارند، ولى هرگز با آن‌ها مانند کفار برخورد
نمى کردند، بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آن‌ها مانند سایر مسلمانان رفتار می کردند.
هم چنین هنگامی که در مسند قضاوت وحل و فصل مشکلات مردم مى نشستند، مطابق قوانین قضایى اسلام حکم مى کردند و از علم خدادادى خود استفاده نمى کردند. در موردى که دلیل شرعى مثلاً بر قاتل بودن متهمى وجود نداشت، امام یا پیامبر با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمى کرد. معصومان(ع) مى توانستند در خود مصونیتى به وجود بیاورند که ضربة شمشیر و سم در آن‌ها اثر نکند، یا اگر مؤثر شد، سریعاً از راه اعجاز خود را شفا بدهند، ولی این کار را نکرده اند، زیرا بشر هستند و قضاى کلى الهى بر این است که در زندگی مانند سایر مردم عمل نمایند. از این رو وقتى مریض مى شدند، به طبیب مراجعه می کردند و از دارو استفاده مى نمودند و درد را تحمل مى کردند و در بستر بیمارى می افتادند. اگر غیر از این بود امتحان و آزمایش و صبر و مقاومت در برابر مشکلات معنا نداشت.
آنها در این جهت مانند مردمان عادی بودند که در معرض آزمون های سخت قرار می گرفتند و علم لدنی آنها در اینجا هیچ دخالتی نمی توانست داشته باشد.
گرچه امامان(ع) از علم خدادادى برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر مى دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولى مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادى اقتضا مى کرد، عمل مى نمودند. همان گونه که خداوند مى توانست در تمام برخوردهاى بین کفر و توحید، پیامبران و امامان و اولیاى الهى و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب نماید، وی این کار را جز در موارد استثنایى انجام نداد، چرا که سنت الهى بر این است که جریان امور دنیوى به طور عادى و طبیعى پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد. امام صادق(ع) فرمود: "خداوند از جریان و تحقق اشیا جز از راه اسباب و علل ابا دارد".(۲)
رهبران الهی اگر زندگى شان بر مبناى علم لدنى (و دانش خدادادی) و اعجاز باشد، عمل و زندگى شان سر مشق و الگو و قابل پیروى نمى گردید. بدین خاطر امیر مؤمنان(ع) با این که می‌تواند در شناسایى افراد و قبایل، از علم غیر عادى خود استفاده کند، ولى این کار را نمی کند. در ماجراى ازدواج با ام البنین(ع) (مادر حضرت ابوالفضل(ع)) به برادرش عقیل که در نسب شناسى وارد بود می‌فرماید: از قبیله اى شجاع براى من دخترى
خواستگارى کن تا فرزندی دلاور از وى متولد شود.(۳)
مثلا گرچه امیر مؤمنان علی(ع) شهادت خود را میدانست و قاتل خویش را مى شناخت، لیکن این علم افاضى (خدادادی) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نماید و به مسجد نرود بلکه وظیفه آن بود که طبق علم عادی رفتار نمایند. ابن ملجم تصمیمش مبنى بر شهادت علی(ع) را مخفى نگه داشته بود و از این امر کسى غیر از همدستانش با خبر نبود. موقعى که علی(ع) به مسجد تشریف برد، در ظاهر مطلبى که دلالت کند فردى در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از این رو حضرت مثل سایر روزها براى اقامة نماز جماعت به مسجد تشریف برد، و بر اساس علم عادى خود رفتار نمود، و به علم غیر عادى خود ترتیب اثر نداد، چون مکلف و مأمور نبود به علم غیبى خود عمل کند. چنان که در قضاوت، و حکومت و تدبیر امور و انجام سایر تکالیف، طبق راه ها و علم هاى معمولى عمل مى فرمود، نه طبق علم غیب. اگر در ظاهر آب نبود، ولى از راه علم غیب از وجود آب اطلاع داشت، تکلیفش مثل دیگران تیمم بود.(۴)
امام حسین طبق تکلیف الهى عمل کرد. از بیعت سر باز زد و دعوت کوفیان را اجابت نمود، و همان گونه که روش طبیعی و مرسوم اقتضا می کرد، قبل از حرکت سفیرانی را به کوفه فرستاد و سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهید شد.
امام هشتم مطابق علم عادى از انگور استفاده کرد. علم غیب مناط تکلیف نبود، وانگهى مأمون او را مجبور نمود.(۵)
هم چنین می تواند گفت که امامان بر طبق روایات آنچه را می خواستند آگاه می شدند و در مورد این مسائل که مربوط به زندگی عادی آنها و دیگر مردم می شد، علم غیب را اراده نمی کردند ونمی خواستند تا از آنها آگاه شوند. در واقع آنها مأ مور بودند که در این امور علم عادی کسب کنند و بر اساس آن رفتار کنند، پس می توان گفت که در این امور اصلا علم و آگاهی به صورت حاضر شده نداشتند ؛ یعنی گویا که علم بالفعل در هنگام شهادت نداشتند. واین اصل در علم غیب رسول الله وائمه وهمه آنها قابل طرح است چون همه معصومین از این نظر تفاوتی ندارد .

پی نوشت ها:
۱. اصول کافی، ج۱، باب : ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا.
۲. بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۰، حدیث ۱۳.
۳. مصطفى حسینى دشتی، معارف و معاریف، ج ۴، ص ۴۱۴.
۴. لطف الله صافی، معارف دین، ص ۱۱۸ ـ ۱۲۳؛ در راه حق، بیست پاسخ، ص ۱۱۳؛ابراهیم امینی، مسایل کلى امامت، ص ۳۲۴؛ بحارالأنوار، ج ۴۲؛ ص ۲۵۸ و ۲۵۹.
۵. فرار از خطر لازم است ولى جهاد با دشمن و پادشاه ستمگر، خود را به هلاکت افکندن نیست، بلکه مسئولیت ایجاب می‌کند که امام حسین تسلیم پذیر نشود ومرگ و شهادت را بر سازش با ستمکاران انتخاب نماید.

درست است که به قول شما داشتن علم غیب مانع انجام یک عمل نمی شود اما به حکم عقل و وجوب صیانت از نفس همین داشتن علم غیب می تواند ما را از خطر نجات دهد. مثلا اگر کسی علم غیب داشته باشد که در فلان روز و فلان ساعت در فلان نقطه زلزله مرگباری خواهد آمد درست است که نمی تواند جلوی وقوع ان زلزله را بگیرد اما نباید اقدام به نجات جان خود و دیگران کند؟ امروز با داشتن علم پیشرفته انسان می تئاند وقوع طوفان و سیل را پیش بینی کند. توصیه شما آنگونه که من فهمیدم اینست که باید دربست خود را در اختیار همان اتفاقات قرار دهیم.

تصویر soalcity

سلام
از مقایسه ای که بیان فرموده اید، مشخص می شود که مطلب به طور صحیح استفاده نشده است.
قدرت پیش بینی زلزله و طوفان، ما را در مقابل چند احتمال قرار می دهد. طبق یک احتمال که همراه سهل انگاری است، جان خود را از دست می دهیم و طبق یک احتمال که همراه صیانت از جان است، از خطر می رهیم.
اما در علم غیب، فقط با یک وضعیت مواجه هستیم. وضعیتی که قطعی بوده و راهی برای تغییر آن نداریم.
مشکل اصلی اینجاست که ما از این گونه علوم بی بهره ایم. و برای درک حداقلی آن، مقایسه هایی در ذهن خود انجام می دهیم که چندان دقیق نیستند.

سلام میخاستم ببینم در مجالس عزاداری اگه به مذهب سنی فحش ودشنام داده شود مثل مداحان کشور که دشنام میدهند یا لعن عمر میگویند ایا گناه نیست از نظر دینی باتوجه به اینکه میگویند دشنام به هرکس دئنی است که باید ادا شود؟

تصویر soalcity

با عرض سلام
دشنام دادن قطعا عملی ناروا است. اما لعن کردن با دشنام دادن فرق می کند. دشنام دادن از این روی نهی شده است که سبب تحریک طرف مقابل و مقابله به مثل او می شود:
وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ (۱۰۸ انعام) (به معبود) كسانى كه غير خدا را مى‏ خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها (نيز) از روى (ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند.
برای لعن مراجعه کنید: http://www.soalcity.ir/node/236

نظرات