چرا خدا در دنیا این همه چیز قرار داده و بعد انسان را از نزدیک شدن به آنها نهی کرده است؟

برای دریافت جواب این سوال باید به چند نکته توجه کرد:

۱-یکی از خصیصه های انسان، توان انتخاب و داشتن اختیار است. و انتخاب و اختیار بدون داشتن دو راهی بی معناست. نمی توان دست و پای کسی را بست و او را زندانی کرد، سپس به او گفت : مختاری هر جا که بخواهی بروی!!

برای همین خدای متعال در کنار فرشته ها و وجدان انسان، شیطان و نفس اماره را قرار داده، تا همیشه برای انسان گزینه های متعددی ایجاد کنند و انسان در بین آن گزینه ها به انتخاب دست بزند.

۲-تمام نیازهای انسان، پاسخ های منطقی و مشروع دارد. و هیچ طلبی در انسان، بدون راه حل صحیح رها نشده است. اگر انسان به غذا نیاز دارد، صدها غذای حلال برای او قرار داده شده است. اگر انسان میل جنسی دارد، راه ازدواج باز گذاشته شده و بلکه بدان ترغیب نیز شده است. اگر انسان نیاز به تفریح دارد، توصیه شده که مومن یک بخش از روزش را صرف تفریحات حلال بکند و ...

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ (۳۲ اعراف) بگو: «چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزي هاى پاكيزه را حرام كرده است؟!» بگو: «اينها در زندگى دنيا، براى كسانى است كه ايمان آورده‏ اند (اگر چه ديگران نيز با آنها مشاركت دارند ولى) در قيامت، خالص (براى مؤمنان) خواهد بود.

۳- شیطان با اغواگری و وسوسه های خود انسان را فریب می دهد و بدی ها را در چشم انسان می آراید و این گونه است که انسان طالب زشتی می شود و خود را مشتاق چیزی نشان می دهد که به زیانش است:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ (۳۹ حجر) شیطان گفت: «پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمين در نظر آنها زينت مى ‏دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت.

از این روست که انسان در مواقعی، حتی طالب آن می شود که چیز بهتر را با چیز بدتر عوض کند:

 أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذي هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذي هُوَ خَيْر (۶۱ بقره) موسى گفت: «آيا غذاى پست‏ تر را به جاى غذاى بهتر انتخاب مى‏ كنيد؟!

در حالی که اندکی اندیشه کردن، و مهار کردن شهوات با تعقل و اندیشه، انسان را متوجه آن می کند که خواسته هایش را می تواند به شکل معقول تر و پر ثمرتری تعقیب کند.

۴- سبک زندگی انسان و بستری که خود را در آن قرار می دهیم، تعیین کننده آن است که راههای حلال برایمان آسان تر و فراوان تر باشد، یا آنکه حرام ها راحت تر و سهل الوصول تر شوند.

کسی که مدتها با عده ای معتاد و خلافکار نشست و برخواست داشته، بسیار راحت می تواند مواد افیونی و ... به دست آورد. در حالی که اگر شخص متشخص و آبرومندی باشد، قطعا برای یافتن این گونه موارد به دردسر خواهد افتاد و چه بسا هر خلافکاری، درخواست او را نوعی دام ببیند و از آن فرار کند.

بنابراین کم یا زیاد بودن راه های حلال یا حرام در زندگی مان، بستگی به آن دارد که خود چگونه زندگی کرده ایم و اگر به درستی زندگی کرده باشیم، قطعا گزینه های حلال و مشروع در زندگی مان بسیار فراوان تر و دم دست تر خواهند بود. و مدام احساس منع از جانب خدای متعال نمی کنیم.

 

کلمات کلیدی: 

دیدگاه‌ها

به نظر من زندگی در کل یه فیلم از پیش تعیین شده است ، مثال وقتی از هزارسال قبل تا ظهور امام زمان همه چی پیشگویی شده ، دوتا نتیجه می گیرم یکی این که ما خس و خاشاک پیامبران و امامان هستیم و حاشیه ایم و غیر مهم. مثل یه فیلم که بازیگران نقش اولش اونا باشن و ما هنرورو و هیچ کاره . دوم این که از اول و آخر خلقت نتیجه میشه گرفت که خدا چقد بیکار بوده که این بازی رو طراحی کرده. سوال من اینه : ته این بازی یا بهشته یا جهنم .خب که چی ؟؟ ما که هیچ .ولی چیش به خدا میرسه ؟؟؟ خیلی پوچ و مسخرس ! ... حالا شما اومدی نوشتی براچی خدا کاری نمیکنه ؟؟ خب واسه اینکه ما بازبگر فیلم ایشون هستیم هرکدوم یه نقش داریم یکی بدبخته یکی خوشبخت اخرشم هیچی به هیچی طبق نقشت یه سرنوشت برات درنظر گرفته یا میری جهنم یا بهشت.
بازبگر یه فیلمنامه ایم که از پیش نوشته شده ... اصلا جهنم نه . گیریم که من رفتم بهشت. خب که چی ؟؟؟ بعدش چی ؟؟؟ یعنی خدا با اون همه شعار و چینیم و چنانم تمام هم و غمش ساخت یه مشت انسان و سوندنشون با ته یه فیلم بوده !!!دیگه طوری دبگه بلد نبوده خدایی کنه ؟؟؟ خیلی مزخرف و پوچ به نظر میاد . نمیشد آدم به دنیا نیاد . یا حالا که اومد بهشت و جهنم نره .بره یه جایی خنثی . اصلا که چی ؟؟؟ چرا باید ته زندگی ما با نتیجه ختم بشه ؟؟ فقط توجیهیه برا اینکه بگه ما شما را بیهوده خلق نکرده ایم. ولی توجیه خوبی نیست. من به پوچی رسیدم و با این شعارا حالم خوب نمیشه . مگه اینکه خودش مستقیم بیاد جوابمو بده ...

تصویر soalcity

سلام
آنچه فرموده اید، ثمره نگاهی منطقی نیست.
شما تصور می کنید که اگر دنیا بدون هر گونه قانون باشد، انسان می تواند در آن نقش آفرینی کند. در حالی که بدون قانون، انسان نمی تواند هیچ کاری را بدون محاسبه و برای ثمره خاصی انجام دهد. چون باید قوانینی وجود داشته باشد که به استناد آنها بتوان نتیجه را طبق آنها پیش بینی کرد و انتخاب نمود.
و در واقع نیز، سرنوشت ما از پیش تعیین نشده، بلکه قوانینی تعیین شده که می توانیم مطابق آنها سرنوشت خودمان را مشخص کنیم. خدا مشخص نکرده چه کسی به بهشت و چه کسی به جهنم برود. بلکه مشخص کرده کدام اعمال بهشتی و کدام جهنمی می کند و در نهایت این ما هستیم که با انتخابات بهشتی یا جهنمی بودن خودمان را تعیین می کنیم.
حتی در پیش بینی های تاریخی، ما می توانیم در آن تغییر ایجاد کنیم، و اگر هم بعضی قطعات تاریخ قابل تغییر نباشند، این ما هستیم که تعیین کنیم، قرار است کدامین نقش را ایفا کنیم.

وااااای دقیقا...این سواله منه از ابتدای زندگیم که ما مان بابام میگعتن آخرش یا بهشته یا جهنم...با خودم میگفتم گیرم بریم یکجا از این دو تا...که چی بشه...کلا کل خلقت بسیار عجیب و پوچه...این به این معنی نیست که ما قبول نداشته باشیم وجود خدا خیلیم واضحه..ولی خلق این دنیا یخ چیز عجیب بی محتوا مسخره و...هست و البته خودتون رو پوچ فرض کنید مثل زمانی که به دنیا نیومده بودید وجود نداشتید اونجوریم عجیبه....خانه کلا عجیبه

تصویر soalcity

سلام
لطفا به لینک ذیل مراجعه کنید:
http://www.soalcity.ir/node/2210

ممنونم.
طبق حرف شما نتیجه من اینه که توی ذات ما کمال گرا بودن قرار داده شده
پس باید حتما برای نتیجه گرفتن زندگی کنیم . من اینو دوست ندارم. نتیجه بعدی اینه که روال زندگی ما کانال بندی شده و کاملا آزادی نداریم برای انتخاب یا انتخاب های ما محدود هست و نتیجه ای به جز بهشت یا جهنم یا بلی و خیر نداره من این رو هم دوست ندارم . دوست ندارم که زندگی انسان با این همه پیچیدگی فقط دو نتیجه داشته باشه . یا توی جهان ماده محدودیت داشته باشه تا جایی که از اول تا آخر خلقت همه ی مامحدود به یه مسیر یا کانال مشخص باشه که قالب و پیش زمینه ی سرنوشت هممون باشه . این یعنی محدود یا مشخص بودن سرنوست ما . آزادی ما کامل نیست چون فقط محدود به انتخاب بین گزینه های موجود هستش و نمی تونه گزینه ها یا راه های جدیدی رو باعث بشه .اینو من دوست ندارم. به هرحال ممنونم از جوابتون...

تصویر soalcity

جسارتا تصور می کنم واژه ها را بدون توجه به عمق معنایی شان به کار می برید.
مثل اینکه کسی بگوید این خانه خیلی کوچک است و فقط بیست اتاق دارد!
البته روحیه تان هم منفی شده که شاید با گذشت ایام اصلاح شود

راستی یه چیز دیگه /
یه موش در نظر بگیرید که باید از مرکز یه ماز پرپیچ و خم بیرون بیاد . انتخاب هایی داره چون چنتا راه پیش پاش هست .ما مثل اون موش هستیم که مجبوریم تن به این بازی اجباری بدیم... این ناراحتم میکنه. حالام که باید بازی کنیم باید حتما اون راهی رو بریم و خارج بشیم که خدا گفته اینم ناراحتم میکنه .
یه چیز دیگه / ما به کنار. من جای خدا میذارم خودمو ، خدا لذت می بره از طراحی این بازی ؟ چه لذتی داره دنبال کار آدما افتادن .اصلا خدا به اون عظمت چرا بابد دنبال ما را بیفته ببینه چه می کنیم که اخرش مجبور باشه پاداش بده یا تنبیه کنه . اخه در شان خدا هست این کار ؟؟؟؟ من اینجا که میرسم به وجود خود خدا هم شک می کنم.
یه چیز دیگه وقتی میگه فقط اسلام مدنظرمه. و اسلام یعنی تسلیم محض بودن . یعنی همون انتخاب کننده بودن رو هم محدود کنی به خواست خدا . تا خدا ازت راضی باشه. یعنی خودتو کنار بذاری تا خدا کنارت نذاره. این یعنی حکم زور یعنی همین که هست و غیر از این ول معتل ... یعنی بهت آزادی محدود دادم باید قید همونم بزنی و تسلیم من بشی وگرنه منو پرستش نکردی . سال ها قبل گیر میداده به بت پرست بودن انسان ها و واسشون دم به دقیقه پیامبر میفرستاده که بجای بت پرستی خداپرستی کنن. بعد از اسلام گیر داده به اینکه چرا خودپرستی میکنید ؟؟؟ خب عزیز من بخاطر اینکه شما به هرکی خودپرست تر و خودخواه تر و حق نشناس تره بیشتر عنایت داری بقیه روهم از راه به در کردی . چون خودت خوادخواهی .انسان از روح تو خودخواهی رو به ارث برده .همه چیزو برا خودش میخواد چطور انتظار داری خودخواهی رو بذاره کنار ؟؟؟

تصویر soalcity

اولا در مثال شما، آن موش که از محدود بودن گزینه هایش، ناراحت است، باید از ماندن و گیر افتادن در دام صیاد بیشتر ناراحت باشد.

ثانیا کسی که خدا را بفهمد، می یابد که تسلیم شدن در مقابل او، رهیدن از بند هوای نفس و رسیدن به بی نهایتی است که او را محدود نمی خواهد و می خواهد با خدایی کردن بندگان، آنها را به وسعت و فراخی برساند

دلم گرفت !
حرف خوبی زدی شما . اصلا چرا باید اسیر دنیا باشیم ؟؟؟
من خدا رو دوست ندارم . چون زندگی خوبی نداشتم و ندارم و نخواهم داشت . آدما روهم دوست ندارم چون واقعی و عمیق نیستن . سطحی و خودخواه و ظاهربین و منفعت طلبن . نمیشه عاشق شد یا مهر ورزید نمیشه با این مردم زندگی کرد توی این جامعه نمیشه انسان موند نمیشه مادی فکر نکرد نمیشه ریاکار نبود نمیشه دزد و دروغگو و خطاکار نبود . چون ما زندگیمون اجتماعیه . من از این سبک زندگی خستم من از بودن خودم پشیمونم . دوست ندارم باشم . هیچ چیز این زنده بودن ارضاکننده نیست . نه فقر و نداری و بیماری و سختی هاش نه ثروت و صحت و سلامت و رفاهش . همگی آدمو محدود می کنن و از واقعیت جدا . من از خودم زده شدم .
چه کنم ؟؟

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
باتوجه به این که اظهار بد بینی به خداو وخود وهمه مردم نموده اید ودر پایان تاکید نموده اید که که از خودت زده شده اید اجازه دهید که در ابتدا یک درمان قرانی تقدیم تان گردد آنگاه اشاره کوتاهی به مسله دنیا شود ، در قران کریم نکته درس آموزی مطرح شده و فرمود :
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ .
و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند پس خدا هم خودشان را از يادشان برد، آنها همان نافرمان‏ها هستند ( سوره الحشر آیه : ۱۹ )
غفلت و فراموشى، خطرناك‏ترين آفت انسان است. قرآن مى‏فرمايد: گروهى از مردم، از چهار پايان بدترند، زيرا غافلند، «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون»<۱۰۱۲> بنابراين غفلت از خدا «نسوا اللّه»<۱۰۱۳>، غفلت از قيامت «نسوا يوم الحساب»<۱۰۱۴> و غفلت از آيات الهى «اتتك آياتنا فنسيتها»<۱۰۱۵> باعث سقوط انسان به مرحله ‏اى پست‏تر از حيوانيّت مى‏شود.
كسى كه خدا را فراموش مى‏كند، قهراً انسان بى‏راهه، بى‏رهبر، بى‏ هدف و بى‏ قانون، غرق در شهوات مى‏شود و تمام هدف‏ها و عملكردش سليقه ‏اى و مطابق تمايلات و هوس‏هاى خودش مى‏شود و اين بزرگ‏ترين خطر براى انسان است.
كسى كه لطف او را فراموش كند، مأيوس شده و به بن بست مى‏رسد.
كسى كه عفو او را فراموش كند، خود را قابل اصلاح نمى‏بيند و دست به هر كارى مى‏زند.
كسى كه رهبران الهى را فراموش كند، دنبال هر طاغوتى مى‏رود و فاسد مى‏شود.
كسى كه قانونِ او را فراموش كند، هر روز به سراغ صدايى مى‏رود و سر در گم مى‏شود.
كسى كه راه او را فراموش كند، در ميان صدها راه ديگر گيج شده و به بيراهه مى‏رود.
كسى كه اولياى او را فراموش كند، دوستان ناباب او را به بازى مى‏گيرند.
كسى كه نعمت‏هاى خدا را فراموش كند، متملّق ديگران مى‏شود.
كسى كه خدا را فراموش كند، قهراً اهداف حكيمانه‏ ى او در مورد آفرينش انسان را فراموش خواهد كرد و هركه هدف خلقتش را فراموش كند، عمر، سرمايه واستعدادش را هدر مى‏دهد.
انسان فطرتاً خداشناس است و فراموشى، عارض بر او مى‏شود. كلمه «نسيان» در موردى است كه قبلاً علم و توجه باشد.
۱- مؤمنان، در معرض غفلت از ياد خدا هستند و نياز به هشدار دارند. «يا ايها الّذين آمنوا اتقوا اللّه... و لا تكونوا كالّذين نسوا اللّه»
۲- گام اول، از خود انسان است، خودفراموشى كيفر الهى است. «نسوا اللّه فانساهم»
۳- كيفر الهى متناسب با عمل است. «نسوا اللّه فانساهم انفسهم»
۴- گناه، ثمره غفلت از ياد خداست. «نسوا اللّه فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون»
با توجه به نکته های یاد شده در باره امور دنیایی باید گفت :
در نگاه دین اصل دنیا بد نیست. اگر دنیا نباشد، آخرت هم نیست. زندگی آخرت را به وسیلة اعمال دنیوی و رفتار خویش در دنیا می‌سازیم .دنیا مورد ذم و نفرین یا لعنت بزرگان دین نبوده , زیرا دنیا از مخلوقات خدا و از مظاهر جمال و جلال او است . مخلوق خداوند نمی تواند بد باشد. حضرت رسول اکرم (ص)می فرماید:
«به دنیا ناسزا نگویید و آن را ناپسند نشمارید, زیرا دنیا نعمتى است که به مؤمن داده شده و مى تواند با آن به خوبى ها و نیکى ها دست یابد و از بدى ها و شرها در امان ماند و نجات یابد. هرگاه بنده اى دنیا را لعنت کند, دنیا مى گوید: خداوند لعنت کند هر کدام از ما را که بیش تر پروردگارش را عصیان مى کند».(۱)
امیرالمؤمنین (ع)فرمود: اگر دنیا را به خاطر تلخی ها و سختی هایش نکوهش می کنید, به خاطر شیرینی و راحتی اش مدح نمایید; وگرنه آن را واگذارید و از مدح و ذمش کناره جویید.(۲)
آن حضرت می فرماید :«اى کسى که دنیا را نکوهش مى کنى , اما فریفته پوچى ها و اباطیل آن هستى ! عجبا! فریفتهء دنیا هستى و نکوهشش مى کنى ؟ آیا تو آن را مجرم و گناهکار مى دانى یا آن تو را؟!کى دنیا تو را گول زده و چه موقع تو را فریب داده است ؟! دنیا جایگاه صدق و راستى براى کسى است که با آن به راستى رفتار کند.خانهء تندرستى براى کسى است که از آن چیزى بفهمد و سراى بى نیازى است , براى آن کس که از آن توشه بر گیرد و محل اندرز است براى کسى که از آن اندرز گیرد. دنیا مسجد دوستان خدا, نمازخانه فرشتگان پروردگار, محل نزول وحى اللّه , و تجارتخانه اولیاى حق است .
آن ها در دنیا رحمت خداوند را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار دادند!».(۳)
خداوند فرمود: «از پرهیزکاران مى پرسند: پروردگار چه چیز نازل کرده است ؟ گویند: بهترین راه ; به آنان که در دنیا نیکى کنند, نیکى پاداش دهند و سراى آخرت نیکوتر است و جایگاه پرهیزکاران جایگاه خوبى است ».(۴)امام باقر(ع)در تفسیر این آیه فرمود: منظور از جایگاه خوب، دنیا است . (۵)
امام علی (ع)می فرماید: دنیا مزرعة آخرت است و مسجد و عبادتگاه اولیای الهی است.(۶)
همه مذمت‌هایی که در مورد دنیا وارد شده، به نوع علاقه‌مندی و رابطة قلبی و روحی انسان با دنیا بستگی دارد، نه به رابطة طبیعی که به مقتضای قوانین طبیعی، بین انسان و پدیده‌های دیگر وجود دارد.
پی نوشت ها:
۱.بحار الانوار, ج ۷۴ ص ۱۷۸.
۲.میزان الحکمة, ج ۲ ص ۸۹۴ به نقل از (مطالب السؤال )ص ۵۱.
۳.نهج البلاغه , حکمت , ۱۳۱ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی , با تلخیص .
۴.نحل (۱۶)آیه ۳۰.
۵. بحارالانوار, ج ۷۳ ص ۱۰۷.
۶. نهج البلاغه، کلمات قصار، س ۱۳۱.

مبین جان نوشته های زیادی برات داشتم چون حرفای بدو نامربوطم زده بودی که در شان خداوند نیست وتو از همه چیز بی خبری هدف خلقتتو نمیدونی خدا منت سزما گذاشته مارو آفریده وماهم قبول قبول کردیم به دنیا بیایم وانتخاب واراده ی خودمون راهمون و مشخص میکنیم راستی یه جا هم هست بین بهشت دوزخه خنثی درکل تو به پوچی رسیدی نمیدونم چه سختیهایی کشیدی اما سختیهای تو و خاندانت با یه دقیقه سختیهایی حضرت زینب هم برابر نیست که ازش پرسیدن کار خدارو چه دیدی گفت جز زیبایی ندیدم عاشق خدا بود توهم این افکار و از خودت دورکن حیفه تومیتونی

شاید منم اگه مثل حضرت زینب (س)از همون بچگی میدونستم قراره در آینده چه اتفاقات تلخی برام بیفته ، با مواجه شدن با اون اتفاقات در آینده آرامش میداشتم و حتی زیبا می دیدم که آینده طبق تقدیر پیش بینی شده اتفاق افتاده ...
اینکه ندونی و استرس آینده ای مبهم رو داشته باشی سخته . اینکه ندونی بهشتی هستی یا جهنمی سخته . اینکه نفهمی دلیل خلقتت چیه ؟ چرا این شکلی خلق شدی ؟ به چه گناهی باید زجر بکشی و محدود باشی سخته . و هزارتا اینکه ی دیگه که زندگیتو تلخ و سخت میکنه ... من به خدا توهین نکردم . ناامیدم ازش ... چون روال زندگیم و چیزی که هستم هیچ نکته ی دلگرم کننده ای توش دیده نمیشه ...
بگذریم . ممنون که اهمیت دادین. موفق باشید ...

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر .
در باره مقایسه خود به جناب عقیله بنی هاشم باید به این نصحت مولوی خوب گوش نماید :
کار پاکان را قیاس از خود مگر
گر چه باشد در نوشتن شیر شیر
اما در باره فراز دوم کلام تان باید گفت : یأس و نا امیدی از رحمت خدا بزرگترین گناه است . علت واقعی آن عدم شناخت صحیح از خداوند و فضل و رحمت بی پایان او است. اگر انسان معتقد باشد که همه اسباب و علل عالم به دست خدا است و خداوند هر آنچه اراده نماید ، تحقق می یابد ، آن گاه اگر تکیه و اعتماد به قدرت و رحمت الهی داشته باشد ، هیچ گاه غبار یأس و نا امیدی بر چهره او نمی نشیند.
از علت یأس و نا امیدی برای ما چیزی ننوشتید . اگر علت ناامیدی و زمان شروع آن را بیان می کردید دقیق تر به حل مشکل می پرداختیم. در هر حال ناامیدی عوامل مختلف معرفتی، روانشناختی و اجتماعی دارد که مهم ترین آن ها عبارتند از:
۱ـ نداشتن فلسفه درست در زندگی،
۲ـ فقدان ایده آل و آرمان معنوی،
۳ـ مشکلات تربیتی و خانوادگی،
۴ـ ناکامی و شکست در زندگی،
۵ـ ناهمگونی های داخلی و ناتوانی در حل آنها،
۶ـ بحران هویت،
۷ـ اعتقاد به خرافات،
۸ـ واکنش انفعالی در برابر حوادث،
۹ـ ضعف ایمان و باورهای مذهبی،
۱۰ـ تفسیر ناصحیح از حوادث.
هر فرد یا جامعه اى از معنویات و ارزش ها وخدا روى گردان شود, با ترس و اضطراب و دلهره و احساس پوچى و تنهایى مواجه مى گردد. دکتر ارنست آدلف , پزشک و جرّاح آمریکایى مى گوید:
ثابت شده است ۸۰ در صد بیمارانى که در شهرهاى بزرگ آمریکا به اطبّا رجوع مى کنند, یک عامل مهم روانى دارند. در حدود نصف این عدّه ,علت جسمانى براى تشخیص مرض نشان نمى دهند. به نظر پزشکان روانى , مهم ترین علل عبارتند از:
معصیت وگناه , کینه توزى و نداشتن عفو و گذشت , ترس , اضطراب , شکست و محرومیت , عدم تصمیم و اراده , شک و تردید,حسد, خود پسندى , افسردگى و ملالت .
بدبختانه بعضى از پزشکان روانى در موقع جست و جوى علت امراض روحى و عصبى , خدا را از نظر دور مى دارند. حقیقت این است که همه مقصر و گناهکاریم و احتیاج به عفو و رحمت پروردگار داریم . هنگامى که محبت خدا در قلب ما جایگزین شد, حسد و خودپسندى و سایر صفات رذیله از آن بیرون مى رود . افسردگى به شادى مبدّل مى شود و امید ـ عامل زندگى ـ به ما نیروى حیات مى بخشد.(۱)
قرآن مجید می فرماید: دل با یاد خدا آرام می گیرد. (۲)
آرامش روحى و آسایش فکرى و احساس لذت از زندگى تنها در سایه ایمان به خدا ممکن است.
یک دانش آموز چینى که در رشتهء تحصیلى خود پیشرفتى به دست نیاورده و ناکام شده بود, از شدّت یأس و ناامیدى کتاب هایش را جمع کرد و به دور افکند. در همان لحظه مشاهده کرد زنى مستمند قطعه اى آهن را با سر سختى و کوشش خستگى ناپذیر سوهان مى زند, تا از آن سوزنى درست کند.
مشاهده این صحنه , انقلاب عظیمى در وجودش ایجاد نمود و روحش را به شدت تکان داد و به او درسى آموزنده و پر معنى آموخت . او تصمیم گرفت به کلاس درس برگردد و به هر قیمتى , با قاطعیت به ادامه تحصیلات بپردازد. این تصمیم را به مرحله اجرا در آورد و در سایه شکیبایى در ردیف دانشمندان شهیر عصر خود قرار گرفت و یکى از برجسته ترین رجال علمى زمان شد.(۳)
زندگانى , عرصه جهاد دایمى و پیکار شدیدى است که از نخستین دوره حیات تا آخرین لحظات عمر, امتداد دارد . شکیبایى , قوى ترین سلاح بُرّنده این نبرد است . در این مبارزه , پیروزى به افراد شجاع و دلیرى اختصاص دارد که در هیچ وضعى تسلیم موانع نگردند. هر قدر به زمین بخورند, بار دیگر به پا خیزند و تلاش خود را از سربگیرند . با سر انگشت تدبیر و درایت گره ها را بگشایند. اگر به فرموده پیامبر اکرم (ص)دنیا مزرعه کار و تلاش و عرق ریختن است , زارع زبردست در روزگار خشکسالى و ظهور آفات , چون اطفال مکتب نرفته و درس ناخوانده ,زانوى غم بغل نمى گیرد و احساس شکست و ناامیدى نمى نماید, بلکه با صبورى و به کارگیرى عقل و تدبیر, چاره اندیشى مى کند.
قرآن کریم مى فرماید: ان مع العسر یسرا؛ با هر سختی ( در دل سختی)آسانی است.(۴)
دقت کنید نفرمود: انّ بعد العسر یسراً ; یعنى بعد از تحمل سختى و مشکلات , دوران آسایش فرا مى رسد, بلکه فرمود: ان مع العسر یسرا ; یعنى در ذات وجود آدمى , گوهرى گرانبها نهفته شده است که ضربات سخت روزگار مى تواند صیقلش دهد . شکوه و درخشندگى آن را آشکار سازد. این مطلب را در آیه بعد تکرار مى کند و بر آن تأکید مى ورزند. بنابراین احساس شرم سارى از شکست و یأس و ناامیدى از بى نتیجه ماندن تلاش , اشتباه محض و یکى از کمین گاه هاى مهم شیطان است . ورشکستگى کامل وقتى تحقق مى پذیرد که انسان عدم پیشرفت در یک کار را به عنوان شکست دایمى تلقى کند و خود را در برابر آن ببازد.
خداوندى که عزت و ذلت در دست او است , مى فرماید: خطا و گناه تو هر اندازه بزرگ باشد, روح امیدوارى داشته باش . راه جبران و تدارک باز است . (۵)
راه رسیدن به کمال و سعادت و هدف زندگىِ مادى و معنوى , نیازمند دو چیز است:
۱- استقامت و صبر و شکیبایى
۲- اتکال به خدا و یاری از او.
زیرا خداوند با صابران و کمک کار آن ها است.
هموار نمودن فراز و فرودهاى زندگى , رسیدن به مقاصد عالى انسان و به دست آوردن مدارج بالاى علمى ومعنوى , با راحت طلبى و آسوده گرایى سازگار نیست.
ویل دورانت , دانشمند معروف فرانسوى مى گوید: ساده ترین و ارزان ترین راه جلوگیرى از تکرار شکست ,عبرت گیرى از شکست و اشتباهات گذشته خود یا دیگران است . هم چنین از بررسى علل توفیق و پیشرفت دیگران مى توان نکات مفیدى آموخت و با مطالعه زندگى و تجربه اندوزى , از بسیارى از دشوارى ها عبور کرد.(۶)
خواهر گرامی ! براى مقابله با یأس و ناامیدى باید بر پنج محور برنامه ریزى کنید:
۱-اعتماد و اتّکال به خدا و یاری از او
۲ -افزایش نیروى مقاومت و اراده و قدرت تصمیم گیرى
۳ -عبرت آموزى از شکست ها و کشف علل آن
۴ - مطالعه و بررسى و کشف علل پیشرفت و موفقیت دیگران
۵- خودشناسى و خود باورى و کشف و استخراج معادن نهفته درون خویش
نکته قابل توجه و مهم ؛ طرز برخورد با مشکلات زندگی است. اگر برخورد انفعالی و از روی ضعف باشد، انسان به یأس کشیده می شود، زیرا با این که توانمند است، خود را ضعیف می پندارد و از خود انتظاراتی بیش از حد دارد و همه چیز را تیره و تار می بیند. اما اگر برخورد و واکنش فعالی داشته باشد، توقع و انتظارات با واقعیات همخوانی خواهد داشت، در نتیجه امید به آینده کم فروغ نمی گردد.
می دانیم خدا چیزی را بی دلیل نمی خواهد، اما هنوز به ایمان کامل و یقین دست نیافته ایم. با این که نمی دانیم رخداد واقعاً خواسته الهی است یا از سوء تدبیر و سستی ما ناشی شده است. در این حال باید تفسیر صحیح از حوادث داشت و نقش خود را در آنها بازخوانی کنیم. یا صبر و تحمل خود را از دست داده و به نتایج زودرس چشم دوخته، که اگر زود به خواسته و مطلوب خود دست نیابیم و نتیجه کارهایمان را زودتر نبینیم، به ناامیدی دچار می شویم . در حالی که:
صبر و ظفر دوستان قدیم اند بر اثر صبر نوبت ظفر آید
موفق باشید.

پی نوشت ها:
۱.چهل تن از دانشمندان , اثبات وجود خدا, ترجمهء احمد آرام , ص ۲۵۴.
۲.رعد (۱۳) آیهء ۲۸.
۳.سید مجتبى موسوى لارى , رسالت اخلاق در تکامل انسان , ص ۲۵۴.
۴.انشراح (۹۴ آیه ۵ـ ۶.
۵.یوسف (۱۲ آیه ۸۷.
۶. رسالت اخلاق در تکامل انسان , ص ۲۶۱ .

به نظرم هیچوقت سختی زندگیتو با حضرت زینب یکی نکن تازه از نظرم اینکه بدونی چه اتفاقی میفته سخت تره اینکه مثلا فکر کن زینب کبری میدونستن قراره برادرش کشته بشه هربار بهش نگاه میکرد غم عالم بهش رو می آورد البته بگم تقدیر بنا به اعماله افراد راستی شما استرش نداشته باش خوب باش انشالله بهشتی هستی همین مشکل ماها اینه که دلیل خلقت ونمیدونیم وهمیشه زجر کشیدن بخاطر این که گناه باشه نیست شما خودت اینطوری فکر میکنی شما بروسراغ جواب سوالات و از نشست وبرخاست با آدمهای بی دین وسست ایمان پرهیز کن نمیدونم منظور از محدود بودن چیه ولی کلا دنیا نسبت به آخرت محدوده خب چرا ناامیدی نباش نمیدونم زندگیت چجوریه ولی نگرش وروشتو عوض کن حالت تغییر میکنه امیدو جایگزین ناامیدی کن صبر وتسلیم و جایگزین ناشکری ونارضایتی کن ووو در آخر اگه نمیتونی از یه آغاز خوب واسه زندگیت بسازی از حالا شروع کن یه پایان خوب بساز موفق وشاد باشی

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر.
در این باره باید گفت : انسان معجونی از جسم و روح است. جسم مرکَب روح است اما به تدریج به سوی فرسایش فرو می‌رود و تنها روح است که مرکز آمال و امیدها، خوشی و ناخوشی‌ها، عشق یا احساس پوچی و ناامیدی است اما هم فعالیت‌های بدنی و هم روانی انسان به وسیلة «ایمان، شور و شوق، عشق و امید» تعالی می‌پذیرد.
برای امیدواری به زندگی و داشتن آینده‌ای خوش باید به «احیا و تقویت روح و اراده» پرداخت و کلید و رمز موفقیت انسان‌های «موفق» را به دست آورد. اما حیات و زندگی روح و نفس آدمی به چند چیز است که عبارتند از:
۱- معرفت و شناخت،
۲- ایمان و داشتن هدف،
۳- عمل صالح.
در هر کاری انسان به آگاهی و اطلاعاتی کافی نیاز دارد تا هدف را بشناسد و درستی آن را باور کند و انگیزه و علاقه برای رسیدن به آن هدف در او ایجاد شود.
هدف، هر چه عالی‌تر و از قداست بیشتری برخوردار باشد، علاوه بر ایجاد شوق و علاقه بیشتر، بر همت و تلاش فرد می‌افزاید و درجة اعتماد به نفس و خودباوری را در شخص افزایش می‌دهد.
پس در مقیاس کلی زندگی، نخست باید از آفرینندة هستی، هدف «آفرینش خود و جهان، و هدف زندگی» معرفتی کسب کرد.
از نظر قرآن روح انسان با «معرفت و ایمان و عمل صالح» زنده است(۱) و با آن سرور و نشاط، امیدواری به آینده و حرکتی رو به جلو دارد. علی(ع) می‌فرماید: کسی که خدا را بشناسد، هرگز در مشقت و بدبختی نمی‌افتد؛(۲) زیرا کسی که خدا را بشناسد، اهل تقوا می‌گردد و گناه نمی‌کند.(۳) در نتیجه، قلبی نورانی و امیدوار به لطف و رحمت خدا دارد.(۴) به آن چه در پیشگاه او است،‌ میل و رغبت نشان می‌دهد.(۵)
کسی که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت(۶) و با او انس می‌گیرد، درد دل و مناجات می‌کند و می‌گوید: ای خدای من! چه کسی است شیرینی دوستی و محبت و نزدیکی تو را بچشد و لحظه‌ای نخواهد از تو دل بکند، و روی برگرداند یا کسی و چیزی غیر تو را جستجو کند؟!(۷)
از این رو خداشناس هیچ گاه احساس تنهایی، پوچی و بی‌هدفی نمی‌کند. دلگیری و ناراحتی عمقی ندارد، چون معشوق و محبوبش (خدا) پیوسته با او است و شخص خود را پیوسته در طاعت و تسلیم معشوقش قرار می‌دهد.(۸)
خدا نیز دوستش می‌دارد. به قلبش نور و امید، به روحش آرامش و اطمینان می‌بخشد و محبت او را در دل دوستان خالص و برگزیدة اهل زمین و فرشتگان و ساکنان عرش خود قرار می‌دهد تا او را دوست بدارند.(۹)
دوست عزیز کدام آینده و زندگی زیباتر و دل‌انگیزتر و امیدبخش‌تر از چنین زندگی‌ای است؟
بنابراین با تقویت «معرفت و تحکیم ارتباط قلبی، گفتاری و عملی» با خدا، ثبات قدم، استواری اراده و امیدواری به آیندة زندگی دنیا و آخرت حاصل می‌شود و روح حیات و زندگانی جاوید خواهد داشت و پیوسته در مسیر رشد و کمال و مسرور سرزنده بودن به پیش می‌رود.
پی‌نوشت‌ها:
۱. نحل(۱۶) آیه۹۷.
۲. غررالحکم، ج۲، ص۶۹۹.
۳. تحف‌العقول، ص۳۳۷؛ بحارالانوار، ج۵۷، ص ۱۷۴.
۴. غررالحکم،‌ج۱، ص۱۴۴.
۵. همان، ج۲، ص ۸۶۰.
۶. «من عرف الله احبه» مجموعة‌ورام،‌ص ۳۹.
۷. مفاتیح الجنان، مناجات المحبین، مناجات نهم از مناجات خمس عشره.
۸. بحارالانوار، ج۲۳، ص ۹۳.
۹. همان،‌ج۶۷، ص ۲۴.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر.
در این باره باید گفت : انسان معجونی از جسم و روح است. جسم مرکَب روح است اما به تدریج به سوی فرسایش فرو می‌رود و تنها روح است که مرکز آمال و امیدها، خوشی و ناخوشی‌ها، عشق یا احساس پوچی و ناامیدی است اما هم فعالیت‌های بدنی و هم روانی انسان به وسیلة «ایمان، شور و شوق، عشق و امید» تعالی می‌پذیرد.
برای امیدواری به زندگی و داشتن آینده‌ای خوش باید به «احیا و تقویت روح و اراده» پرداخت و کلید و رمز موفقیت انسان‌های «موفق» را به دست آورد. اما حیات و زندگی روح و نفس آدمی به چند چیز است که عبارتند از:
۱- معرفت و شناخت،
۲- ایمان و داشتن هدف،
۳- عمل صالح.
در هر کاری انسان به آگاهی و اطلاعاتی کافی نیاز دارد تا هدف را بشناسد و درستی آن را باور کند و انگیزه و علاقه برای رسیدن به آن هدف در او ایجاد شود.
هدف، هر چه عالی‌تر و از قداست بیشتری برخوردار باشد، علاوه بر ایجاد شوق و علاقه بیشتر، بر همت و تلاش فرد می‌افزاید و درجة اعتماد به نفس و خودباوری را در شخص افزایش می‌دهد.
پس در مقیاس کلی زندگی، نخست باید از آفرینندة هستی، هدف «آفرینش خود و جهان، و هدف زندگی» معرفتی کسب کرد.
از نظر قرآن روح انسان با «معرفت و ایمان و عمل صالح» زنده است(۱) و با آن سرور و نشاط، امیدواری به آینده و حرکتی رو به جلو دارد. علی(ع) می‌فرماید: کسی که خدا را بشناسد، هرگز در مشقت و بدبختی نمی‌افتد؛(۲) زیرا کسی که خدا را بشناسد، اهل تقوا می‌گردد و گناه نمی‌کند.(۳) در نتیجه، قلبی نورانی و امیدوار به لطف و رحمت خدا دارد.(۴) به آن چه در پیشگاه او است،‌ میل و رغبت نشان می‌دهد.(۵)
کسی که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت(۶) و با او انس می‌گیرد، درد دل و مناجات می‌کند و می‌گوید: ای خدای من! چه کسی است شیرینی دوستی و محبت و نزدیکی تو را بچشد و لحظه‌ای نخواهد از تو دل بکند، و روی برگرداند یا کسی و چیزی غیر تو را جستجو کند؟!(۷)
از این رو خداشناس هیچ گاه احساس تنهایی، پوچی و بی‌هدفی نمی‌کند. دلگیری و ناراحتی عمقی ندارد، چون معشوق و محبوبش (خدا) پیوسته با او است و شخص خود را پیوسته در طاعت و تسلیم معشوقش قرار می‌دهد.(۸)
خدا نیز دوستش می‌دارد. به قلبش نور و امید، به روحش آرامش و اطمینان می‌بخشد و محبت او را در دل دوستان خالص و برگزیدة اهل زمین و فرشتگان و ساکنان عرش خود قرار می‌دهد تا او را دوست بدارند.(۹)
دوست عزیز کدام آینده و زندگی زیباتر و دل‌انگیزتر و امیدبخش‌تر از چنین زندگی‌ای است؟
بنابراین با تقویت «معرفت و تحکیم ارتباط قلبی، گفتاری و عملی» با خدا، ثبات قدم، استواری اراده و امیدواری به آیندة زندگی دنیا و آخرت حاصل می‌شود و روح حیات و زندگانی جاوید خواهد داشت و پیوسته در مسیر رشد و کمال و مسرور سرزنده بودن به پیش می‌رود.
پی‌نوشت‌ها:
۱. نحل(۱۶) آیه۹۷.
۲. غررالحکم، ج۲، ص۶۹۹.
۳. تحف‌العقول، ص۳۳۷؛ بحارالانوار، ج۵۷، ص ۱۷۴.
۴. غررالحکم،‌ج۱، ص۱۴۴.
۵. همان، ج۲، ص ۸۶۰.
۶. «من عرف الله احبه» مجموعة‌ورام،‌ص ۳۹.
۷. مفاتیح الجنان، مناجات المحبین، مناجات نهم از مناجات خمس عشره.
۸. بحارالانوار، ج۲۳، ص ۹۳.
۹. همان،‌ج۶۷، ص ۲۴.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر.
در این باره باید گفت : انسان معجونی از جسم و روح است. جسم مرکَب روح است اما به تدریج به سوی فرسایش فرو می‌رود و تنها روح است که مرکز آمال و امیدها، خوشی و ناخوشی‌ها، عشق یا احساس پوچی و ناامیدی است اما هم فعالیت‌های بدنی و هم روانی انسان به وسیلة «ایمان، شور و شوق، عشق و امید» تعالی می‌پذیرد.
برای امیدواری به زندگی و داشتن آینده‌ای خوش باید به «احیا و تقویت روح و اراده» پرداخت و کلید و رمز موفقیت انسان‌های «موفق» را به دست آورد. اما حیات و زندگی روح و نفس آدمی به چند چیز است که عبارتند از:
۱- معرفت و شناخت،
۲- ایمان و داشتن هدف،
۳- عمل صالح.
در هر کاری انسان به آگاهی و اطلاعاتی کافی نیاز دارد تا هدف را بشناسد و درستی آن را باور کند و انگیزه و علاقه برای رسیدن به آن هدف در او ایجاد شود.
هدف، هر چه عالی‌تر و از قداست بیشتری برخوردار باشد، علاوه بر ایجاد شوق و علاقه بیشتر، بر همت و تلاش فرد می‌افزاید و درجة اعتماد به نفس و خودباوری را در شخص افزایش می‌دهد.
پس در مقیاس کلی زندگی، نخست باید از آفرینندة هستی، هدف «آفرینش خود و جهان، و هدف زندگی» معرفتی کسب کرد.
از نظر قرآن روح انسان با «معرفت و ایمان و عمل صالح» زنده است(۱) و با آن سرور و نشاط، امیدواری به آینده و حرکتی رو به جلو دارد. علی(ع) می‌فرماید: کسی که خدا را بشناسد، هرگز در مشقت و بدبختی نمی‌افتد؛(۲) زیرا کسی که خدا را بشناسد، اهل تقوا می‌گردد و گناه نمی‌کند.(۳) در نتیجه، قلبی نورانی و امیدوار به لطف و رحمت خدا دارد.(۴) به آن چه در پیشگاه او است،‌ میل و رغبت نشان می‌دهد.(۵)
کسی که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت(۶) و با او انس می‌گیرد، درد دل و مناجات می‌کند و می‌گوید: ای خدای من! چه کسی است شیرینی دوستی و محبت و نزدیکی تو را بچشد و لحظه‌ای نخواهد از تو دل بکند، و روی برگرداند یا کسی و چیزی غیر تو را جستجو کند؟!(۷)
از این رو خداشناس هیچ گاه احساس تنهایی، پوچی و بی‌هدفی نمی‌کند. دلگیری و ناراحتی عمقی ندارد، چون معشوق و محبوبش (خدا) پیوسته با او است و شخص خود را پیوسته در طاعت و تسلیم معشوقش قرار می‌دهد.(۸)
خدا نیز دوستش می‌دارد. به قلبش نور و امید، به روحش آرامش و اطمینان می‌بخشد و محبت او را در دل دوستان خالص و برگزیدة اهل زمین و فرشتگان و ساکنان عرش خود قرار می‌دهد تا او را دوست بدارند.(۹)
دوست عزیز کدام آینده و زندگی زیباتر و دل‌انگیزتر و امیدبخش‌تر از چنین زندگی‌ای است؟
بنابراین با تقویت «معرفت و تحکیم ارتباط قلبی، گفتاری و عملی» با خدا، ثبات قدم، استواری اراده و امیدواری به آیندة زندگی دنیا و آخرت حاصل می‌شود و روح حیات و زندگانی جاوید خواهد داشت و پیوسته در مسیر رشد و کمال و مسرور سرزنده بودن به پیش می‌رود.
پی‌نوشت‌ها:
۱. نحل(۱۶) آیه۹۷.
۲. غررالحکم، ج۲، ص۶۹۹.
۳. تحف‌العقول، ص۳۳۷؛ بحارالانوار، ج۵۷، ص ۱۷۴.
۴. غررالحکم،‌ج۱، ص۱۴۴.
۵. همان، ج۲، ص ۸۶۰.
۶. «من عرف الله احبه» مجموعة‌ورام،‌ص ۳۹.
۷. مفاتیح الجنان، مناجات المحبین، مناجات نهم از مناجات خمس عشره.
۸. بحارالانوار، ج۲۳، ص ۹۳.
۹. همان،‌ج۶۷، ص ۲۴.

راستی اصلا گیریم که جبره عقل حکم میکنه این جبرو در عقاید درست و کارهای خوب باشه نه تو کفرو اشتباه اصلا واقعا حق باتوست خدا کارگردانه و زندگی فیلمه تو نقش اول زندگی خودت باش سعی کن نقش خوبه باشی که خدا کارگردان وهمه کاره بهت جایزه و پاداش بده نه نقش بده

دلایل ناامیدی من از خدا:
۱ - بچگی سخت همراه با تشنج ها و بیماری های مستمر و مداوم که نتیجه ی اونها شده ضعف بنیه و قدرت جسمانی ، آلرژی و عفونت های تمام نشدنی ، ضعف اعصاب و تمرکز . و از دست رفتن یکی از قوای بدنی که از گفتنش معذورم ...
۲ - نارضایتی از وضعیت ظاهری و جسمی ، نقص های جسمی ای که با هیچ درمانی رفع و برطرف نشدن و نمیشن و همیشه همراه من هستن و اتفاقا در روابط اجتماعی من تاثیر منفی غیرقابل انکاری میذارن .
۳ - فقر ، تعداد زیاد افراد خانواده ، از دست دادن پدر در نوجوانی ، مشکلات و بیماری های اکثر و بعضی از افراد خانواده ، چشم انداز ناامیدکننده نسبت به آینده
اینکه با هیچ تلاشی زمان از دست رفته و جوانی سپری شده برنخواهد گشت مخصوصا از نظر اقتصادی ...
۴ - بدبینی نسبت به آینده ، آدم ها و زندگی . آینده ای که به جز با داشتن پول و سرمایه راه به جایی نداره . آدم های ظاهربین و سطحی که دوست داشتنشون باعث شد حالم از عشق و عاطفه و انسانیت بهم بخوره و دیگه نتونم بجز روابط منطقی خشک و سرد با کسی رابطه برقرار کنم . زندگی گذشته که هیچ نکته ی دلگرم کننده ای توش پیدا نمیشه . زمان حالی که هر روز با شرایط اقتصادی وخیم فعلی داره بد و بدتر از دیروز میشه . از دست دادن زمان حال ، جوانی ای که نفهمیدم چطور گذشت و داره به میانسالی ختم میشه ...
۵ - خدا ، موجودی که همیشه در ابهام و درپرده هستش . کسی که همیشه حکمت هاش مخالف با خواسته های ماست . همیشه امتحاناتش درتضاد با شرایط روحی و جسمی و روانی ماست . کسی که از سردرگم کردن بنده لذت می بره. کسی که اصلا معلوم نیست وجود داره یا نه ! و ما برای تسکین دادن به دردامون یا دلگرمی ازش یاد می کنیم . کسی که دستاویز سواستفاده و تحمیق ملت شده توسط دولت های به ظاهر خدامحور . دولت هایی که گند و تعفن کارها و اعمالشون هر روز رومیشه برای ملت .
خدایی که نه دیده میشه و نه شنیده فقط توی شعر و شعارها و تلقین ها وجود و معنی پیدا میکنه . کسی که اگه وجودم داشته باشه انقد وجودشو نداره که درحق خیلی ها خدایی کنه لااقل توی این دنیا برای یک بارهم که شده آرزویی برآورده کنه یا دلی رو خوش کنه هرچند به صلاح ما نباشه و باعث ضرر ما باشه . گور بابای آخرت و بهشت نیومده. دنیامونو با همین وعده ها جهنم کردیم واسه خودمون . فقط برای یک بار نشون بده به خیلی ها که ما هم خدایی داریم و خوار و خفیف و بی کس نیستیم . توی دنیایی که هیشکی خدا رو نمیشناسه و باور نداره و فقط ما بدبخت و بیچاره ها دم میزنم ازش یک بار هم که شده در حقمون خدایی کنه . ما دیگه نه طاقت امتحان داریم نه تحمل بدبختی و مصلحت های سخت جبری و ناگزیر

موارد ۱ و ۲ و ۳ رو دلیلش فقط و فقط ناآگاهی و بی تدبیری والدین هستش و نمیشه کسی رو جز اونو مقصر دونست . والدینی که ... بگذریم هرچی باشه احترامشون واجبه ...........
مورد ۴ برمی گرده به روال جامعه . به اینکه مردم این روزا چطور فکر میکنن و به چیا اهمیت میدن. و خود من که نمیتونم خودمو با این مردم تطبیق بدم و باهاشون کنار بیام . مقصر این یه مورد خودم هستم.
مشکل من مورد ۵ هستش . یعنی خدا
کسی که ماشالله شماها وکیل مدافع ایشون شدین . بحای ایشون حرف می زنین . دفاع می کنین و حتی محکوم می کنین و حکم میدین . کدوم خدا ؟؟؟ خدا انقد کوچیک شده که هرکسی به خودش اجازه میده خدایی کنه بجاش .
از نظر شماها آره من هم کافرم هم گمراه و هم ناامید از رحمت خدا
هرچی دلتون خواست گفتین و خواهید گفت . اهمیتی نداره . همین که من بجای مستقیم اعتراض کردن از خدا اومدم به شماها اعتراض کردم خودش نشونه شرک و گمراهی و اشکال منه . بهتره دیگه به سایت شما وارد نشم ...
خدانگهدارتون.

تصویر پاسخگوی اعتقادی

پاسخ :
با سلام وتشکر . تحلیل جامع وکامل وهمه جانبه مسله نیاز مند طرح نکته های است در ابتدا باید گفت :
بیماری ومرض یکی از مشکلات ورنج های زندگی انسان هاست که همه به نوعی آن را تجربه می کنند ؛ برای پاسخ به سوال شما باید دید اصولا دلیل گرفتاری ها چیست .
بلاها و گرفتاری‌ها، شداید و مصیبت‌هایی که بر انسان وارد می شود، ریشه و عوامل گوناگونی می تواند داشته باشد. نمی‌توان آن را به یک یا چند عامل محدود نمود. به برخی از عوامل آن
اشاره خواهیم کرد. اما در یک نگاه باید دانست این عالم منظم، عالم علت ومعلول هاست .این نظام در هم تنیده خلقت بر این ساختار شکل گرفته که معلول ها درپی علت ها واقع شوند . نمی توان توقع داشت که انسان خواسته یا ناخواسته به علت بیماری دچار شود ولی به بیماری که معلول آن علت بود دچار نشود.
در نتیجه حصول بیماری ها در وجود انسان نتیجه علت های کشف شده یا نشده است .بر این اساس نمی توان گفت خدا دوست داشت فردی به سرطان مبتلا شود؛ ولی می توان گفت دوست داشت عالم بر اساس نظم و نظام دقیق وحساب شده ای باشد و قوانین معینی در آن حاکم باشد. درنتیجه اگر فردی سیگار کشید و ناچار به سرطان مبتلا شد، نباید خدا را مقصر بداند .
چرا خداوند بلاها ومصیبت ها را در عالم قرار داد تا انسان ها به دلایل مختلف به ان دچار شوند و حکمت بلاها ورنج ها چیست؟
حکمت اول آزمایش :
خداوند در آیات متعددی از قرآن علت وقوع برخی بلاها را آزمایش معرفی می کند و می فرماید: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً»؛(۱) «... و شما را با بدی ها و خوبی ها آزمایش می کنیم»
اما اینکه چرا خداوند آزمایش می کند ،قطعاً برای فهمیدن خدا نیست بلکه در روایات آمده به خاطر معلوم شدن برای بندگان خدا و برای فراهم آمدن زمینه «انتخاب»، «رشد» و «سقوط» بندگان است تا افراد در پس بلاها با نوع واکنش های عقیدتی و عملی که انجام می دهند ،گامی به سوی سعادت یا شقاوت بردارند. چرا که آنان می توانند با صبر نمودن و اظهار رضایت به فعل خدا و حکمیانه دانستن آن، گامی به سوی حضرت حق و ایمان بیشتر به او بردارند؛
از طرفی می توانند با نارضایتی و بی صبری و اعتراض به خدا و ظالمانه و بی حکمت دانستن آن به سوی شقاوت قدم بردارند. آری گاهی خداوند بلاها را می فرستد تا اهل بلا را آزمایش کند که پس از آن طبق وظیفه شرعی یا عقلی خود عمل می کنند یا نه.
از طرفی آنان را که مبتلا نشده اند نیز امتحان می کند که آیا به وظیفة خود عمل می کنند یا نه. در سورة ملک می فرماید: «آن کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید و او شکست ناپذیر و بخشنده است.»(۲)
حکمت دوم : عذاب و جزای اعمال بد افراد
برخی از بلاهایی که برای جامعه یا فرد اتفاق می افتد ، عذاب الهی می باشد. قرآن کریم داستان عذاب شدن اقوام گذشته مثل عاد و ثمود و لوط و ... را ذکر کرده است. اما در این باره لازم است نکاتی را ذکر کنیم:
قرآن کریم زمینه ساز عذاب را خود انسان معرفی می کند و می فرماید: «هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، بسیاری را نیز عفو می کند.»(۳)
در حالی که خداوند بسیاری از گناهان را عفو می کند ،باز شخص یا جامعه مستحق عذاب الهی می شود. در روایات پیامبر اکرم(ص) حکایت شده: «هر گاه امت من رباخوار شدند ،زلزله زیاد اتفاق میافتد.»(۴) یا از امام صادق(ع) نقل شده است: «هر گاه زنا علنی شود ،زلزله ها هم ظاهر می گردد.»(۵)
این لطف خداست که ما را به عذاب دنیوی که هم از نظر زمان و هم کیفیت اندک است ،عذاب کند و ما را از عذاب آخرت که آسمان و زمین طاقتش را ندارند ،نجات دهد.
عذاب ها هشدارهای خداوند است برای دست برداشتن از نافرمانی خدا و برگشت به رحمت واسعة او: «به آنان از عذاب نزدیک (عذاب
دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می چشانیم .شاید بازگردند.»(۶)
پس رنج هایی همانند بیماری ها زمینه هایی هستند برای سعادتمند شدن انسان ها . از امام صادق(ع) در این باره حکایت شده: هر گاه خداوند برای بنده ای که گناهی انجام داده ،اراده خیر کند، بعد از گناه او را به مشکل و بلایی مبتلا می کند تا یاد استغفار بیفتد. اما هر گاه خداوند برای بنده ای ارادة شر کند ،وقتی گناه می کند ،خداوند به او نعمتی می دهد تا استغفار را فراموش کند و به گناه خود ادامه دهد.(۷)
حکمت سوم بلاها: ترفیع درجه و اجر و ثواب
انسانی که به دنیا آمده تا درجات قرب را بپیماید و اجر و ثواب تحصیل کند و آمادة سفر آخرت شود ،خداوند او را به بلا و مشکلاتی مبتلا میکند تا او صبر نماید و خداوند به او درجات و پاداش های زیاد بدهد:«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ»(۸)
«و قطعاً [همه‏] شما را به ترس و گرسنگی و کاهش ثروت‏ها و جان‏ها و محصولات، آزمایش می‏کنیم؛ و به شکیبایان مژده ده ».
از حضرت علی(ع) نقل شده: «هر کس از شیعیان ما به بلایی مبتلا شود و صبر کند، برای او اجر هزار شهید است.»(۹)
از امام باقر(ع) حکایت شده: «اگر مؤمن می دانست که خداوند در مقابل بلاها چه اجری به او می دهد، آرزو می کرد گوشت های بدنش را قیچی می کردند تا او به اجر آن برسد.»(۱۰)
هر چه بلا سخت تر و تحملش مشکل تر باشد، اجر آن هم بیشتر خواهد بود . تحمل کردن مشکلات زندگی محدود دنیا و رسیدن به اجر ابدی ارزشمند است.بعضی از درجات اخروی را فقط به کسانی می دهند که بلاهای خاصی را تحمل کرده باشند. از امام صادق(ع) حکایت شده: «در بهشت درجه ای هست که فقط با صبر کردن بر مریضی های جسمی می توان به آن درجه رسید.»(۱۱)
ازآن جا که زندگی و سعادت حقیقی در آخرت معنا دارد و برخی ازرنج ها زمینه ساز سعادت اخروی ماست ، بیماری ها نعمت های خدا برای ماست و خدا از روی محبت و علاقه به بندگانش انها را به رنج ها مبتلا کرده تا به سعادت برسند .اگر در دنیا سلامت جسمی داشتند ،معلوم نبود بتوانند با اعمال خود سعادت اخروی را به دست بیاورند .
حکمت چهارم بلاها: ظهور صفات خداوند، و نعمت های الهی
بلاهایی مثل سیل و زلزله و حتی مشکلات و بلاهای شخصی مانند بیماری ها و ... ظاهری تلخ و ناگوار دارند اما امام حسن عسگری(ع) می فرماید: «ما من بلیة الا و لله فیه نعمة نحیط بها» هیچ بلایی نیست مگر اینکه خداوند در آن نعمتی قرارداده که آن را احاطه کرده است.(۱۲)
از بالاترین نعمت های خداوند معرفت به او و صفات و اسمای حسنای اوست. قرآن کریم می فرماید: «و چه بسیار نشانه ها (از خدا) در آسمان ها و زمین که آنها از کنارش می گذرند و از آن رویگردانند.»(۱۳)
ذیل همین آیه آمده که مقصود از آیات ارضی، زلزله و ... می باشد.»(۱۴)
پس حوادث زمینه هایی هستند برای مشاهده عینی قدرت خداوند و ایمان آوردن به او . چقدر ارزشمند و معامله سودمندی می باشد بلایی که، ما را به ایمان و معرفت بالاتری برساند. تجربه هم نشان داده که بعد از بسیاری از بلاها، افراد اعتقاد قلبی بیشتر به قدرت خدا پیدا می کنند.
حکمت پنجم: تطهیر از گناه
خداوند بعضی از بندگان مومن خود را که در دنیا گناهان و خطاهایی انجام داده اند ،به واسطه لطفی که به آنها دارد ،در دنیا با مبتلا شدن به مشکلات و گرفتاری ها پاک می نماید تا مرگ آنها، آغاز راحتی آنها باشد. از امام باقر(ع) حکایت شده:
«هر گاه خدا بخواهد بنده ای را گرامی بدارد، در حالی که گناهانی دارد ،او را مریض می کند تا پاک شود؛ اگر به سبب شدت گناه پاک نشد، او را حاجتمند می کند، اگر باز هم پاک نشد ،هنگام جان دادن بر او سخت می گیرد تا پاک شود. هر گاه خداوند اراده کند بنده ای را خوار کند ،گرچه کار خیری انجام داده است، صحت جسمانی به او می دهد. اگر جبران نشد ،رزق وسیع می دهد. باز اگر جبران نشد، راحت جان دادن را به او عطا می کند.»(۱۵)
حکمت ششم: رغبت به آخرت
خداوند زندگی دنیا را به انواع مشکلات و سختی‌ها آمیخته است تا اهل ایمان به آن راضی نشوند و همیشه خواهان حیات بی‌مشکل آخرت باشند. اگر در دنیا هیچ بلا و مشکلی نبود، کمتر کسی نسبت به زندگی آخرت میل داشت. در روایت قدسی آمده:
خداوند به دنیا خطاب می‌کند که ای دنیا بر دوستان من با انواع مشکلات سخت‌ بگیر تا آنها ملاقات من را دوست داشته باشند، و به دشمنان من آسان بگیر تا نسبت به ملاقات من بی‌رغبت باشند!»(۱۶)
حکمت هفتم: اصلاح رذایل اخلاقی
در بین علت های بلاها به اهداف تربیتی نیز بر می خوریم: در این راستا از حضرت علی(ع) نقل شده: «گاهی بندگانی را که صفت مهلک «کبر» و خود بزرگ بینی دارند ،به بلاها و بیماری هایی مبتلا می کند تا به ضعف و ذلت خود پی ببرند و این درد مهلک از وجودشان دور شود و به دنبال آن درهای رحمت و معرفت به رویشان باز شود.»(۱۷)
بلاها به آدمی روحیه قوی و صلابت می دهد و قدرت روحی و کمالات انسان را بالا می برد؛ به خلاف انسان های بی درد که به شدت ضعیف و کم ظرفیت هستند.
نتیجه گیری:
با بررسی مجموع آیات و روایات مطرح شده به این نتیجه می رسیم که هر بلا ومشکلی ممکن است حکمت های متعددی
داشته باشد. یعنی ممکن است بلایی هم جنبه امتحان هم عذاب یا موارد دیگر را داشته باشد. از طرفی ممکن است بلاها برای هر شخصی یا گروهی، حکمت متناسب با آنها را داشته باشد مثلاً برای گنهکاران عذاب یا هشدار باشد و برای اهل ایمان امتحان یا ترفیع درجه یا تطهیر . پس نمی توان گفت همه زلزله زدگان فلان شهر اهل عذاب بوده اند یا همه افرادی که بیمار هستند یا دچار گرفتاری هستند ،به سبب عذاب الهی است.
در پایان توجه شما را به نکاتی چند جلب می نماییم:
بلا معنا و مفهومی وسیع دارد و نیز مصادیق بزرگ و شدید و کوچک و ضعیف دارد. هیچ مشکلی هر چند کوچک باشد ،از دایره بلا و حکمت خارج نیست. از امام صادق(ع) حکایت شده خراشی که به بدن وارد می شود، یا سیلی خوردن یا به زمین افتادن و گرفتاری یا پاره شدن بند کفش همه از مصادیق بلا هستند.»(۱۸)
حکمت هایی که برای بلاها گفته شده است کلی می باشد. یعنی کسی نمی تواند بگوید: فلان بلا یا حادثه کدام یک از علت ها را داشته مگر اولیای الهی؛ شاید علت مخفی بودن راز و علت بلاها این باشد که انسان ها نه به خود مغرور شوند و بگویند: ما از خوبان هستیم و خدا با این بلاها می خواهد درجه و مقام به ما بدهد ... نه ناامید شوند و بگویند: ما دیگر از رحمت خدا دور شده ایم، خدا ما را می خواهد عذاب کند که این نوع بلاها را برای ما فرستاده است.
با این حال اگر حیران ماند و نتوانست تشخیص دهد که علت گرفتاری‏ها و یا نعمت‏ها چیست ،دستور داریم که در حالت «خوف» و «رجا» باشیم تا مسیر کمال را بهتر طی کنیم.
ـ از طرفی «ترس» از ناپسند بودن عمل (و یا در مورد افرادی در حد کمال نبودن عمل) و اینکه بلاها نتیجه گناهان ما باشد .پس لازم است که توبه کنیم.
ـ از طرفی امید به لطف و رحمت خداوند رحمن و رحیم، که شاید بلاها برای امتحان و ترفیع درجه ما باشد. قرآن کریم می‏فرماید :
«پروردگار خود را (آشکارا) از روی تضرع، و در پنهانی، بخوانید؛ (و از تجاوز دست بردارید که) او متجاوزان را دوست ندارد. در زمین بعد از اصلاح آن فساد نکنید و او را با بیم و امید بخوانید (بیم از مسئولیت‏ها و امید به رحمتش و نیکی کنید) زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»(۱۹)
امام صادق(ع) «بیم» و «امید» را به منزله دو بال برای حرکت بنده به سوی رضوان خداوند می‏داند و می‏فرماید:
«خوف و ترس به هیجان آورنده‏ی قلب، و امید یار و یاور نفس و روح است؛ کسی که خدا را بشناسد از [عذاب‏] او می‏ترسد، و به سوی [فضل و لطف و رحمت‏] او امیدوار خواهد بود. این دو [بیم و امید] دو بال ایمان هستند که بنده با آنها پرواز می‏کند تا برسد به درجه رضوان خداوند. [خوف و رجا] دو چشم بینای عقل بنده هستند که توسط آن از وعده و وعیدهای خدا با خبر می‏شود... اگر فردی با «خوف» و «رجا» [همراه هم‏] خدا را عبادت کند ،نه تنها گمراه نمی‏شود بلکه به آرزوهای [مادی و معنوی ]خود می‏رسد.»(۲۰)
علت و فلسفه بلا هر چه باشد ،جز خیر و حق چیزی نیست چرا که برای آزمایش است .پس زمینه ای برای رشد ماست و خیر محض می باشد؛ یا اینکه برای پاک شدن یا بالارفتن درجه یا هشدار به انسان ها... که همه برای ما خیر است، و از روی رحمت و به صلاح آدمی است.
اگر برای عذاب باشد ،اولاً پس از مهلت زیاد و بخشش فراوان و همچنین بعد از اتمام حجت بوده است.
دوم: همان نوع بلا هم جهات خیر فراوانی برای انسان ها در بر دارد. پس حق و شایسته است. در همین راستا از حضرت علی(ع) نقل شده :
باکی ندارم که وقتی صبح می کنم فقیر شده باشم یا ثروتمند یا مریض یا سالم، چرا که خداوند می فرماید: «من با مومن جز آنچه که خیر اوست انجام نمی دهم.»(۲۱). باباطاهر می گوید:
یکی درد و یکی درمــان پسندد ** یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران ** پسندم آنچه را جانان پسندد
خداوند به خاطر رحمت بی انتهایی که دارد حتی در مواردی که در صدد عذاب قوم یا شخصی بر می آید ،راهنمایی برای پیشگیری قرار داده است. پیامبر می فرماید: «بلا را به وسیله دعا دفع کنید.»(۲۲)
پی نوشت ها:
۱- انبیاء (۲۱)آیه ۳۵ و همچنین آیات دیگر مانند: بقره (۲)آیه۱۵۵
۲-ملک (۶۷)آیه ۲.
۳- شوری(۴۲)آیه ۳۰.
۴-مستدرک، ج ۱۳، ص ۳۳
۵- من لایحضره، ج ۱، ص ۵۲۴
۶- سجده (۳۲)آیه ۲۱.
۷- بحار ،ج۶۷ ،ص ۲۲۹
۸- بقره ،آیه ۱۵۵
۹- التمحیص، ج ۵۹، ص ۱۲۵
۱۰-بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۲۴
۱۱-همان، ص ۲۱۲
۱۲-همان، ج ۷۸، ص ۳۷۴
۱۳-یوسف (۱۲)آیه ۱۰۵
۱۴-تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷
۱۵- اعلام الدین، ص ۴۳۳
۱۶-بحارالانوار، ۸۱ج،ص ۵۲
۱۷- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۱۵۶
۱۸-بحارالانوار، ج ۸۱، ص ۱۹۱
۱۹- اعراف(۷)آیه ۵۵ و ۵۶
۲۰-مصباح الشریعه، باب ۸۵، (خوف و رجاء)
۲۱-التمهید ،ج ۵۷، ص ۱۱۴
۲۲-بحار، ج ۶۳، ص ۲۸۸

نظرات